.::: پاراف :::.

نامه ها و یادداشت های شخصی

آشنایی اجمالی با زیارتگاهها و مقابر رجال مشهد مقدس(داخل شهر)...

1ـ خواجه ربیع
ربیع ابن خُثَیم، مشهور به خواجه ربیع، از طایفه بنىاسد و ساکن کوفه، از زمره زهّاد هشتگانه صدر اسلام و تابعین کسانى که صحابه پیامبر را درک کرده اند همچنین از یاران و سرداران حضرت على علیه السلام بوده است. وى ضمن ارادت به حضرت على علیه السلام ظاهراً از خویشان معاویة بن ابوسفیان هم بوده است، بنابراین در سالهاى پایانى خلافت حضرت على علیه السلام و بروز اختلاف میان ایشان و معاویه، به قصد انزوا و دورى از نزاع طرفین عراق را به قصد ایران و خراسان ترک کرده است. او در سالهاى پایانى عمر ساکن شهر نوغان مرکز ولایت توس در آن زمان شده، و بالاخره در سال 63 قمرى یا به روایتى ضعیف در سال 61 درگذشته و در یک فرسنگى شمال نوغان، که اینک مزار اوست، مدفون شده است(1).
با توجه به زمان درگذشت خواجه، وى از زمره قدیمىترین رجال مدفون در پیرامون شهر کنونى مشهد است. مدفن او طى چهارده قرن گذشته همواره محلى شناخته شده و محترم و زیارتگاه عموم مسلمانان، اعم از شیعه و سنى بوده است.
مشهور است که حضرت رضا علیه السلام هنگام سفر به خراسان در سالهاى 200 تا 203 قمرى قبر خواجه را زیارت کرده است(2). در سال 915 قمرى هم که شیبک خانِ اُزبَک سنّى مذهب پس از برانداختن تیموریان و تصرف هرات عازم مشهد شد مزار خواجه را که « بر یک فرسخى مشهد مقدس » قرار داشت زیارت کرد. شاه عباس صفوى نیز در اوایل سده یازده قمرى با توصیه و مشورت شیخ بهایى دستور احداث مقبره اى با شکوه براى خواجه را صادر کرد. اساس بناى فعلى مقبره خواجه ربیع همان است که در سالهاى 1026 تا 1031 قمرى به اَمر شاه عباس و با سرپرستى یکى از سادات رضوى مشهد به نام « میرزا اُلغ » احداث شده است(3). دو کتیبه زیبا با تاریخهاى 1026 و 1031 قمرى در داخل گنبد و ساقه خارجى آن به خط علیرضا عبّاسى سالهاى احداث و تزیین بنا را مىنمایاند.
مقبره خواجه ربیع بناى با شکوه و زیبایى واقع در باغى وسیع و مصفّا بر کناره راست کشف رود در حاشیه شمالى شهر مشهد است. مقبره داراى گنبدى به ارتفاع 18 متر با ساقه اى بلند بر روى بنایى چهار ایوانى است که در بیرون هشت ضلعى مىنماید. گنبد بنا دو پوششه و پوشیده از کاشىهاى زیباى فیروزه اى است. درون بنا هم مزیّن به نقاشىهاى طلایى رنگ و اُخرایى چشم نواز است.
مقبره خواجه که به « خواجه ربیع » شهرت دارد در انتهاى خیابانى به همین نام واقع و پس از حرم حضرت رضا علیه السلام از زمره پر زائر ترین زیارتگاهاى شهر مشهد است.
روستایى که باغ آرامگاه خواجه در آن واقع شده « حسین آباد خواجه ربیع » نام دارد و از جمله موقوفات مزار خواجه مىباشد. اداره باغ و مزار خواجه ربیع در قرن اخیر بر عهده آستان قدس رضوى است، در حالى که پیش از آن متولى خاص داشته است. در وقف نامه قابل تأملى که از مدرسه پریزاد مشهد با تاریخ 823 قمرى باقى است، بانى آن مدرسه پریزاد خانم از اعقاب خواجه ربیع معرفى شده است(4). باغ خواجه ربیع یکى از قبرستانهاى مهم شهر مشهد مىباشد. جدّ قاجارها فتحعلى خان نیز که در سال 1139 قمرى توسط نادرقلى افشار در همان باغ کشته شده(5) در زیر گنبد مقبره خواجه مدفون است، بدین سبب در دوره قاجاریه توجّه ویژه اى به این مزار مىشده است.

2 ـ بقعه هارونى مقبره هارون الرشید
بقعه هارونى، یعنى بناى قبر هارون الرشید، اصلاً بقعه مطهّرى است که اکنون ضریح حضرت رضا علیه السلام در میان آن قرار دارد. این بقعه که بنایى تقریباً ده متر در ده متر است پس از مرگ خلیفه هارون الرشید در سال 193 قمرى (808 م) احداث شده لذا به « بقعه هارونى » شهرت یافته است(6). ده سال پس از مرگ خلیفه که حضرت رضا علیه السلام شهید و در کنار هارون در داخل بقعه هارونى به خاک سپرده شدند، بقعه مزبور به مرور به « مشهد الرّضا » و « مشهد »، و سپس به « حرم حضرت رضا » یا « آستان قدس رضوى » تغییر نام داد. جسد هارون دقیقاً در وسط بقعه قرار دارد و جسد حضرت رضا علیه السلام در بالا سر هارون، واقع در حاشیه غربى آن دفن شده است. بدین سبب پس از آن که بر روى قبر حضرت ضریحى بزرگ نصب شد، فاصله قسمت بالاسر ضریح تا دیوار غربى بقعه بسیار تنگ گردید و زائران هنگام عبور از آن قسمت باریک عموماً دچار زحمت مىشدند و بر هارون الرشید لعنت مىفرستادند، تا این که در سده حاضر دیوار بقعه را از قسمت بالاسر توسعه دادند و این معضل تا حدودى مرتفع شد.قبر هارون الرشید دست کم تا اوایل سده هفتم قمرى داراى ضریحى مشخص در وسط بقعه مطهر بوده است(7). اما از آن پس ظاهراً به اَمر سربداران شیعه مذهب ضریح بر داشته شده است(8). در قرون بعد نام بقعه هارون به فراموشى سپرده شده تا این که در اوایل سده حاضر گروهى که در جستجوى مقبره هارون در ولایت توس بوده اند بناى ناشناخته اى در شهر تابران توس واقع در 4 فرسنگى مشهد را همان مقبره هارون و حتى کاخ و زندان وى پنداشته و نام « هارونیه » یا « بقعه هارونى » را بر آن نهاده اند(9).
این که قبر هارون الرشید همچنان در وسط بقعه مطهر حضرت رضا علیه السلام قرار دارد دلالت بر این مىکند که اساس این بقعه تغییرى نیافته و همان بقعه هارونى است.

3 ـ حرم حضرت رضا علیه السّلام
حرم مطهر حضرت رضا علیه السلام که شامل مجموعه بنایى نفیس و تاریخى در قلب شهر مقدس مشهد است گذشته از آن که بزرگترین کانون زیارتى ایران است و سالانه حدود دوازده میلیون زائر و مسافر را به سوى خود جلب مىکند، از نظر ارزشهاى تاریخى و معمارى نیز گرانقدرترین مجموعه در این کشور مىباشد. طى هزار و دویست سال گذشته پیوسته ابنیه جدیدى بر این مجموعه افزوده شده و آن را تبدیل به گنجینه اى بى مانند از هنر معمارى ایرانى ـ اسلامى کرده است.
قدیمىترین بخش حرم همان بقعه مطهر بقعه هارونى است که ضریح حضرت را احاطه کرده است. این بقعه که اساس آن باید متعلق به اواخر قرن دوم هجرى باشد در طول زمان احتمالاً چندین بار مرمّت شده است. قدیمى ترین کاشیهاى حرم و شاید ایران، مشهور به « کاشیهاى سنجرى » زینت بخش قسمتهاى تحتانى دیوارهاى اطراف بقعه مطهر مىباشد. گنبد طلا نیز بر روى همین بقعه قرار دارد، که معلوم نیست صورت فعلى آن در چه زمانى احداث شده است. اما اولین بار شاه تهماسب صفوى آن را فلزپوش و مطلاّ کرده، کمى بعد هم شاه عباس صفوى ساقه آن را با خشتِ زراندود پوشانده است(10).
بناى مشهور به مسجد بالاسر که ظاهراً مقبره یکى از دولتمردان غزنوى به نام ابوالحسن عراقى است پس از بقعه مطهر قدیمىترین رواق حرم حضرت رضاست. در عهد ایلخانان نیز ساخت و سازهایى در حرم صورت گرفته، از جمله مدرسه و مسجد دیگرى در بالاسر حضرت احداث شده که ابن بطوطه مغربى در آغاز سده هشتم آن اَبنیه را دیده و توصیف کرده(11)، اما در عهد تیمورى که حرم شدیداً توسعه یافته آن اَبنیه تغییر شکل و کاربرى داده است. بناهایى که توسط تیموریان در حرم حضرت رضا ساخته شده عبارتند از:
رواقهاى دارالحفّاظ در قبله و جنوب بقعه مطهر، دارالسیّاده در غرب دارالحفّاظ، دارالسلام در شرق دارالحفّاظ، و بالأخره مسجد عظیم و باشکوه جامع گوهرشاد، که تماماً به اهتمام خود گوهرشاد احداث شده اند.
در همان عهد مدرسه اى به نام « شاهرخى » یا بالاسر نیز ساخته شده که در قرن حاضر تبدیل به رواقى به نام « دارالولایه » در قسمت بالاسر حضرت شده است. اولین صحن حرم را هم امیر علیشیر نوایى احداث کرده، که شامل یک چهارم صحن عتیق بوده است.
پس از عهد تیموریان جدّىترین گسترش حرم در زمان صفویه، خصوصاً زمان شاه عباس اول صورت گرفته است. ایجاد صحن عتیق توسط خود شاه عباس، رواقهاى « گنبد الله وردى خان » و « حاتم خانى » توسط دو تن از دولتمردان وى در قسمت شرق بقعه مطهر و پایین پاى حضرت از عمده اَبنیه دوره مزبور است(12)، که از این میان گنبد الله وردى خان از کاشیکارى و معمارى نفیسى برخوردار مىباشد. رواقهاى مسجد پشت سر، مسجد ریاض و توحید خانه در شمال بقعه مطهر نیز از نوساخته هاى دوره صفوى است(13). کاشى کارى نفیس صحن عتیق انقلاب هم در زمان شاه عباس دوم صفوى 1052 ـ 1077 صورت گرفته است(14).
احداث دومین گلدسته حرم جنب ایوان عباسى در شمال صحن عتیق و طلا کارى آن، و نیز مطلاّ کردن گلدسته مجاور گنبد و ایوان نادرى طلا و ایجاد سقّاخانه داخل صحن عتیق مشهور به سقّاخانه اسماعیل طلایى از خدمات بارز نادرشاه در حرم حضرت رضا علیه السلام بوده است.
در زمان قاجاریه هم رواق « دارالسّعاده » توسط اللهیارخان آصف الدوله و مدرسه « علینقى میرزا » در شرق بقعه مطهر احداث شده که مدرسه بعداً تبدیل به رواق « دارالذکر » گردیده است. صحن نو آزادى هم از نوساخته هاى فتحعلى شاه قاجار است، که در زمان ناصرالدین شاه کاشى کارى و تکمیل و ایوان غربى آن طلا کارى و مشهور به « ایوان طلاى ناصرى » شده است(15). آیینه کارى حرم در دوره قاجاریه رواج یافت، اولین کارخانه برق ایران نیز در همان زمان براى حرم حضرت رضا علیه السلام دایر شد.
بالاخره در عهد پهلوى اول فلکه اى در گرداگرد حرم ایجاد شد و صحنى جدید در جنوب شرق حرم احداث گردید پهلوى سابق، امام خمینى کنونى، نیز در شمال غرب صحن مزبور بنایى به نام سالن تشریفات ایجاد شد. در زمان پهلوى دوم هم عموماً رواقهاى پیشین ترمیم و بهسازى شدند. از سال 1354 خورشیدى نیز تخریب بازارها و اَبنیه داخل فلکه آغاز شد، که در سالهاى پس از انقلاب این اَمر به بیرون از فلکه نیز تسرّى یافت و صحنها و رواقهاى جدیدى بر مجموعه اَبنیه تاریخى پیشین افزوده گردید.
حرم حضرت رضا علیه السلام در آغاز « مشهد الرضا » خوانده مىشد، این نام بعدها به صورتهاى مشهد و « مشهد مقدس » به همه شهر گفته مىشد. از دوره صفویه عموماً مجموعه بیوتات حرم، داراییها و خدمه آن « سرکار فیض آثار » و « سرکار آستانه مقدسه » خوانده شده، و از یکى ـ دو قرن اخیر نام « آستان قدس رضوى » عنوان رسمى این مجموعه بناها و بیوتات، داراییها و پرسنل آن شده است.
عمده داراییهاى آستان قدس رضوى را موقوفات آن تشکیل مىداده است. گرچه قدیمىترین موقوفه داراى وقف نامه این آستانه متعلق به خواجه عتیق منشى اولین متولّى رسمى آن در سال 931 قمرى است اما قبل از آن هم موقوفاتى داشته است. موارد مصرف اغلب موقوفاتِ داراى وقف نامه آستان قدس شامل اطعام زائرین و فقراى شهر مشهد و مداواى بیماران دارالشفاء نیز روشنایى و تطهیر حرم و موارد دیگرى از این نوع مىباشد(16). موقوفات فاقد وقف نامه آستان قدس هم که موقوفه مطلقه تلقى مىشوند موارد مصرفشان در اختیار متولّى آستان قدس است.
حرم حضرت رضا علیه السلام و موقوفات آن از آغاز تا زمان صفویه سده دهم قمرى به طور غیر رسمى توسط متولیان ویژه هر موقوفه، و نیز نقباى سادات اداره مىشده است. از زمان شاه تهماسب صفوى 930 ـ 984 حکومت نیز در کار اداره موقوفات و بیوتات این حرم دخالت کرده و متولیانى را بر آن گماشته است، که تاکنون حدود نود تن این مسؤولیت را عهده دار شده اند. به سبب اهمیت آستان قدس چندین کتاب در معرفى آن نوشته شده است که عمدةً عبارتند از:
مطلع الشمس جلد دوم، سال 1301 قمرى.
تاریخ آستان قدس، على مؤتمن، سال 1354 خورشیدى.
شمس الشموس، احتشام کاویانیان، سال 1355.
آستان قدس دیروز و امروز در آستانه انقلاب اسلامى.
تاریخ آستان قدس رضوى، عزیز الله عطاردى، سال 1371. و چندین کتابچه دیگر.

4 ـ مقبره شیخ طبرسى و غسلگاه و قتلگاه مشهد
ابوعلى فضل بن حسن طَبْرَسى ملقب به امین الاسلام و مشهور به شیخ طَبَرسى از علماى بزرگ شیعه و مفسّر قرآن در سده هاى پنجم و ششم قمرى است(17). وى در سال 470 هجرى قمرى در شهر طَبْرَس بین کاشان و اصفهان یا تفرش زاده شده اما عمده عمرش را در مشهد گذرانده است. شیخ طبرسى صاحب چند تفسیر بر قرآن کریم است که از آن میان تفسیر مجمع البیان وى شهرت بیشترى دارد. شیخ در سال 523 قمرى از مشهد به سبزوار رفته و در سال 548 که معاصر فتنه قوم ترکمانِ غُز در خراسان بوده در گذشته، یا به دست آن قوم مهاجم کشته شده است، بدین سبب در بعضى منابع از وى با عنوان شهید هم یاد شده است. گویا جسد شیخ را در همان زمانِ درگذشت به مشهد منتقل کرده و در یکى از گورستانهاى محترم مجاور حرم حضرت رضا، مشهور به « قتلگاه » و « مغتسل الرضا » یا « غسلگاه » دفن کرده اند. این محل در قرون بعدتر تنها به قتلگاه شهرت یافته و پس از احداث فلکه پیرامون حرم 1308 ـ 1312 ش و خیابان طبرسى، قبرستان مزبور تسطیح شده و بعداً در بخشى از آن صحنى به نام رضوان احداث گردیده که در مشهد به باغ رضوان شهرت یافته است.
نوشته اند که زمین غسلگاه مشهد را حضرت رضا علیه السلام از محل اُجرت کتابت قرآن کریم خریده و وقف بر قبور مؤمنین و مؤمنات کرده است(18). ظاهراً همین گورستان پس از قتل عام مردم مشهد توسط لشکریان عبد المؤمن خان ازبک در سال 997 قمرى و دفن اجساد ایشان در محل غسلگاه، به قتلگاه شهرت یافته است. رواج عموى اصطلاح قتلگاه عمدةً از اواخر قرن یازده قمرى براى گورستان مزبور واقع در شمال حرم روى داده است. با توجه به وجود مدفن شیخ در قبرستان قتلگاه، پس از احداث خیابان شمالى حرم در زمان رضا شاه پهلوى خیابان مزبور به نام « طبرسى » نامگذارى شده که یکى از خیابانهاى مهم و مرکز شهر مشهد است. گرچه باغ رضوان ضمن توسعه حریم حرم در سال 1370 تخریب شده اما گور شیخ با تزریق بتون بر اطراف آن جا به جا و بناى جدیدى براى آن ساخته شده است. اینک مقبره شیخ طبرسى در فضاى شمالى حرم واقع در ابتداى خیابان طبرسى بر جا و محترم است(19).

5 ـ قبر سبز
مقبره یکى از اعقاب و ذرارى امام سجاد علیه السلام به نام سید فخرالدین، مشهور به قبر سبز، واقع در شمال حرم حضرت رضا علیه السلام از زمره قدیمىترین مقابر ساداتِ شهر مشهد است. مقبره اصلاً در قبرستان قدیمى غسلگاه پیشین و قتلگاه بعدى قرار داشته و پس از تسطیح قبرستان قتلگاه و تبدیل بخشى از آن به « باغ رضوان » در ضلع شمالى این باغ واقع شده است. ضمن توسعه حریم حرم حضرت رضا در سالهاى پس از انقلاب اسلامى که باغ رضوان تخریب شده، مقبره سید فخرالدین باقى مانده و بناى جدیدى بر روى آن احداث گردیده، که اکنون در حاشیه بازارچه حاج آقاجان قرار دارد و زیارتگاه عموم زائرانى است که در آن حدود سکنى یا رفت و آمد دارند. مقبره سید فخرالدین سنگ قبر سبز رنگ اصیلى به ابعاد تقریبى 3 متر طول، 70 سانتیمتر عرض و 40 سانتیمتر ارتفاع دارد که زمان درگذشت و نام و نسب وى تا حضرت سجاد علیه السلام بر روى آن حک شده است. بنابر متن سنگ قبر، نسب وى با هجده واسطه به امام زین العابدین علیه السلام مىرسد و در سال 671 قمرى درگذشته است.
مقبره سید فخرالدین در زمان افشاریه به « مزار میر » هم شهرت داشته و محلى شناخته شده و محترم براى اهالى مشهد بوده است. بدین سبب علیشاه افشار برادر زاده و جانشین نادرشاه در زمان سلطنت کوتاه مدت خود 1160 ـ 1162 ق در جوار آن براى خویش مقبره اى معتبر ساخته و املاک مهمى را وقف بر نگهدارى بناى قبر خود کرده است. در وقف نامه مورخ 1161 قمرى علیشاه درباره محل قبر واقف آمده است: « مقبره رفیعه که واقع است در سر مزار میر ».
گویا در زمان تألیف کتاب مطلع الشمس، اطلاعات مربوط به این مقبره با گنبد خشتى مخلوط شده و از قلم افتاده است؛ چون در معرفى فرد مدفون در گنبد خشتى که بنا بر سنگ قبر آن از نسل هجدهم امام موسى الکاظم علیه السلام است نوشته شده: نسبش با هجده واسطه به امام سجاد مىرسد!(20)
قبر سبز یا مقبره سید فخرالدین توسط یکى از افراد محلى اما زیر نظر اداره اوقاف و امور خیریه ناحیه یک مشهد اداره مىشود و زیارت و بازدید از آن همه وقت مقدور است.

6 ـ گُنبد خشتى
مقبره اى است متعلق به یکى از نُقَباى سادات موسوى شهر مشهد و از اعقاب و ذُرارى امام موسى بن جعفر علیه السلام به نام « امیر سلطان غیاث الدین محمد بن امیر طاهر موسوى » که در فاصله تقریباً پانصد مترى شمال حرم حضرت رضا علیه السلام واقع است و از زیارتگاههاى مهم این شهر مىباشد. این بنا که ظاهراً در آغاز داراى گنبدى خشت پوش بوده به « گنبد خشتى » شهرت یافته است. گنبد خشتى در کوچه اى با همین نام در ابتداى خیابان طبرسى واقع است. امیر غیاث الدین در سال 832 قمرى درگذشته است. نام و نسب و زمان فوت وى بر روى سنگ قبر تاریخى و نفیس او کتیبه شده و اجدادش را تا حضرت موسى بن جعفر علیه السلام و پس از آن تا حضرت على علیه السلام برشمرده اند.
چون نام اجداد غیاث الدین محمد در منابع تاریخى معتبر نیز ذکر شده(21)، در صحّت نسبِ وى تردید نیست. نیاکان او از قرن ششم تا نهم قمرى اداره کننده اصلى حرم حضرت رضا علیه السلام بوده و در آبادانى آن کوشیده اند. اخلاف خاندان ایشان نیز تا زمان صفویه قرون دهم و یازدهم قمرى از زمره نقباى سادات و بزرگان شهر مشهد بوده اند.
مقبره مشهور به گنبد خشتى احتمالاً همزمان با درگذشت سلطان محمد احداث شده و متعلق به دوره تیمورى است. بنا شامل یک سرداب، چهار طاقىیى چهار ایوانه بر روى سرداب و یک گنبد ساقه دار بر فراز آن است که ارتفاع گنبد از کف زمین تا نوک آن 9/14 متر مىباشد. کل بنا از آجر و گچ ساخته شده و گنبد آن دو پوششه است. داخل بنا مزیّن به مُقَرنَسهاى گچى بسیار زیباست. دورادور زیر گنبد و اطراف چهار ایوان هم مزیّن به آیاتى از سوره هاى مُلک و واقعه به خط زیباى محقق و ثلث است. در دوره قاجار به سبب دودگرفتگى داخل بنا آن را به نوعى دیگر تزیین کرده اند، اما در سال 1380 تزیینات مزبور بازپیرایى شد و نقوش و کتیبه هاى اصلى آن تثبیت و احیا گردید.
گنبد خشتى بازدید کنندگان فراوانى از سراسر ایران و حتى کشورهاى همجوار دارد. هیأت امنایى از معتمدان محلى زیر نظر اداره اوقاف و امور خیریه خراسان آن را راه مىبرند و از محل نذورش به اداره آن مىپردازند. درباره گنبد خشتى در بعضى منابع اطلاعات نادرستى درج شده است(22). متقابلاً منابع دیگرى به درستى آن را معرفى کرده اند. راقم مشهدى در سال 1294 قمرى با توجه به کتیبه سنگ قبر غیاث الدین محمد مقبره وى و اجدادش را چنین وصف کرده است:

این حریمى را که از روى شرف روح الامین
پاسبان آسـا همى بر درگهش سـاید جبین...
هیچ مىدانى چـرا خیل سخن سنجـان همى
یکزبـان گویند کامد خوشـتر از خُلد بَریـن
زانکه گنـج نور احمد اندر آن باشـد نهـان
زانکه کَنـزِ نسل حیدر انـدر آن آمد دفیـن
دُرِّ دریـاى سیـادت آن که نـام نـامى اش
آمده سلطـان محمـد در خبـرهـاى متیـن
وانکه باب وى امیر بـى قـرین طاهـر بُوَد
کو بُدى محمود شـه را نیز فرزند مهیـن...
نیز مىبـاشد محمد ابـن قـاسم بـى سخن
وانگهى حمزه است فرزند امـام هفتمین(23)

7 ـ مقبره امیرشاه ملک مسجد شاه
بنایى تاریخى از دوره تیمورى که تا پیش از انقلاب اسلامى به مسجد شاه شهرت داشت و بعد به نام مسجد هفتاد و دو تن خوانده شد، اصلاً مقبره یکى از اُمراى شاهرخ تیمورى به نام امیر شاه ملک یا ملک شاه است. این مقبره در محل چهار سوق و تلاقى دو بازار بزرگ و فرش فروشها در کنار میدانى قدیمى به نام « سرِ سنگ » احداث شده و پس از توسعه حریم حرم در مجاورت ضلع جنوب غربى حرم قرار گرفته است.بنا شامل یک سرداب براى دفن جسد، قبه اى 5 در 5 مترى، گنبدى دو پوششه به ارتفاع 4/17 متر، ایوانى در جانب شمال به ارتفاع 4/9 متر، فضاهایى جانبى و دو گلدسته در طرفین ایوان مىباشد. دورادور ایوان کتیبه اى داشته که تنها قسمت پایانى آن بر روى پایه سمت چپ باقى مانده و این جملات به وضوح در آن قابل خواندن است: « الامیر ملکشاه اعرج الله معارج دولته فى رجب سنة خمس و خمسین و ثمانمائة للهجرة »
امیر غیاث الدین شاه ملکِ بِرلاس یکى از اُمراى معتبر تیمور و فرزند وى شاهرخ بوده است. در سال 809 قمرى که شاهرخ حکومت ولایت خراسان را با مرکزیت توس و مشهد به فرزند جوان خویش اُلغ بیک بخشید شاه ملک را هم به امیر الامرایى وى منصوب کرد. وى تا سال 811 که مأمور فتح و تصرف ماوراء النهر گردید در خراسان مستقر بود. در سال 812 که حکومت ماوراء النهر به الغ بیک داده شد امیرشاه ملک هم همراه او گردید. این دو ظاهراً تا سال 817 حکومت خراسان را هم داشتند، اما از آن زمان به بعد فرزند دیگر شاهرخ یعنى بایسنغر میرزا والى خراسان با مرکزیت توس شد. بنابراین امیرشاه ملک در سالهاى 809 تا 817 قمرى حاکم اصلى خراسان، یا دست کم بزرگترین امیر این خطّه بوده است. وى تا سال 829 قمرى قدرتمندانه در ماوراء النهر و خوارزم به حکومت و دستیارى الغ بیک مشغول بود، تا این که در سال مزبور در خوارزم درگذشت و جسدش به مشهد حمل و در بنایى که خود وى براى این منظور ساخته بود مدفون گردید(24).
اصل مقبره امیرشاه ملک بین سالهاى 809 تا 829 قمرى احداث شده اما تکمیل و تزیین آن تا سال 855 طول کشیده است. این بنا که در زمان شاه سلطان حسین صفوى 1119 ق و هم نادرشاه افشار 1155 ق مرمّت گردیده، داراى گنبد فیروزه اى رنگ و دو گلدسته زیباست. مقبره امیرشاه ملک هر چند به عنوان زیارتگاه شناخته نمىشود اما کاربرد فرهنگى ـ توریستى دارد. این بنا که باید عنوان « مسجد شاه » را از نام « شاه ملک » یا بناى مجاور خود به نام « حمام شاه » رضوى بعدى گرفته باشد، نمىتوانسته است مسجد باشد چون قبله آن با قبله مشهد انطباق ندارد و در سرداب آن هم چند جسد دفن شده است(25).

8 ـ مقبره ابوالقاسم بابِر
ابوالقاسم بابر فرزند بایسنغر بن شاهرخ که در سالهاى 852 تا 861 قمرى در مشهد و هرات سلطنت کرده و در سال 861 در مشهد درگذشته، اولین کسى است که مشهد را مرکز سلطنت خویش قرار داده است(26). مقبره وى که در مدرسه بالاسر قرار داشته به سبب تخریب مدرسه و تبدیل آن به رواق دارالولایه از حرم مطهر در آستانه انقلاب اسلامى محو و ناپیدا شده است.
مورّخان عهد تیمورى زمان وفات وى را روز 25 ربیع الثانى سال 861 پس از عشرت و کامرانى در « چهارباغ مشهد » و محل دفنش را زیر « گنبد مدرسه اى که حضرت خاقان سعید شاهرخ در جوار مزار فایض الانوار حضرت امام » رضا علیه السلام ساخته(27)، یا مدرسه « شاهرخى »(28) نوشته اند.

9 ـ قبر مَیلى مشهدى
در شمال ساختمان راه آهن مشهد، به فاصله تقریباً صد مترى ریلهاى ایستگاه، گورى با دو سنگ قبر قدیمى نفیس وجود دارد که متعلق به شاعرى به نام مَیلى مشهدى است. سنگ قبرهاى وى یکى مسطح و عمودى و دیگرى افقى و صندوقى مىباشد.
نام کامل او « میرزا قلى مَیلى » و از همعصران شاه تهماسب صفوى 930 ـ 984 ق بوده است. میلى در مشهد ولادت یافته و عمده عمرش را در این شهر و شهرهاى سبزوار، قزوین، هرات و کشور هندوستان گذرانیده و در سال 983 در هند در گذشته اما جسدش بنا بر وصیت او به مشهد منتقل و دفن شده است. میلى شیعه مذهب و از طایفه قزلباش بوده است. چند بیت از قصاید او در مدح حضرت رضا علیه السلام چنین است:

سـرِ ارادتِ اهـل محـبـت و درِ دوسـت
رخ نیـازمـن و خـاک آسـتـانـه شــاه
سرِ سریـر امـامت، علـىّ بـن مـوسـى
که همچو حضرت بارى، برى است از اشباه
شهنشهى که به جـایى رسـاند موکب قـدر
کـه آبـروى مـلایک فـزود گـرد سپـاه
زشـوق سجـده درگـاه او رواست که خلق
دگـر به جـاى قـدم بـر زمین نهند جبـاه

یکى از شعرا مادّه تاریخ درگذشت میلى را چنین ساخته است:

مـیـلى آن خسـرو زمـان کـه بـر او
بـود مـلـک سـخـن مسـلّـم، رفـت
سـال فـوتش ز عقـل جسـتم گـفـت:
« آه میلى جوان زعالم، رفت» =984

قبر میلى که اصلاً در اراضى روستاى امین آباد واقع است نشان مىدهد که در زمان صفویه در این محل گورستان مهمّى وجود داشته است.

10 ـ قبرشاه تهماسب صفوى
یکى از صفّه هاى حرم حضرت رضا علیه السلام که در قسمت پشت سر حضرت در شمال بقعه مطهر قرار دارد، مشهور به « صفّه شاه تهماسبى » است و محل قبر آن شاه تلقى مىشود. شاه تهماسب صفوى فرزند شاه اسماعیل و دومین سلطان این دودمان پس از 54 سال سلطنت، در ماه صفر سال 984 در قزوین در گذشت. جسد وى ابتدا به سبب نزاع جانشینانش در باغچه حرم دفن شد. کمى بعد آن را به امامزاده حسین قزوین منتقل کردند. یک سال بعد حاکم جدید مشهد مأمور انتقال تابوت شاه به مشهد گردید(29). جسد در سال 985 در یکى از رواقهاى حرم دفن شد، تا این که در سال 997 مشهد به تصرف ازبکان در آمد. ایشان همان سال درصدد برآمدند تا به قصد اهانت به شاهان صفوى اجساد کسانى از ایشان را که در مشهد و حرم رضوى مدفون بودند به بخارا ببرند. استخوانهایى منسوب به شاه تهماسب و فرزند و جانشین وى شاه اسماعیل دوم از گورهایشان در آورده و به بخارا منتقل شد(30). ازبکها که تا اواخر سال 1006 قمرى خراسان و مشهد را در تصرف داشتند، در سال 1005 شنیدند که جسد منسوب به شاه تهماسب به وى تعلق نداشته و مقبره او در جاى دیگرى از حرم بوده است. در نتیجه عبدالمؤمن خان یکى از معتمدان خویش را مأمور نبش قبر جدید شاه تهماسب و انتقال استخوانهاى وى به بخارا کرد. آن مأمور که « دوستم بهادر » نام داشت استخوانهایى را از حرم در آورد و عازم بخارا شد اما در میانه راه یکى از ارادتمندان دولت صفوى وى را تطمیع و تشویق به بردن استخوانها به اصفهان کرد. او نیز پذیرفت و با رسیدن جسد به اصفهان، عامّه اهالى و امراى قزلباش با احترام به تشییع جنازه منسوب به شاه تهماسب پرداختند و آن را در امامزاده على دفن کردند.
به رغم آنچه گذشت، پس از آن که ازبکها توسط شاه عباس از خراسان بیرون رانده شدند، گروهى مدعى شدند که آن جسد دوم هم به شاه تهماسب تعلق نداشته و مدفن او جاى اَمن دیگرى در حرم رضوى است که همچنان مصون باقى مانده است (31).
قبورى که توسط ازبکها به عنوان مقبره شاه تهماسب حفر شده بود در صفّه پایین پاى حضرت رضا علیه السلام قرار داشت اما اکنون صفّه بالاسر حضرت محل قبر شاه تهماسب شناخته مىشود. مؤلف کتاب عالم آراى عباسى که ناظر و راوى اصلى وقایا بوده در پایان گزارش مشروح خود نوشته است: « این قضیه احتمال صدق و کذب داشت. اما بنا بر مصلحت وقت و شهرت بین الاعادى جانب تصدیق را جمع نمود. و بالفرض که صورت وقوع نداشته باشد... [ همان قدر ] که سبب سلب آن بدنامى از جسد مطهر آن حضرت شود » مقرون به صلاح و صدق است! (32).

11 ـ قبر میر میر على آمویه
زیارتگاهى مشهور به « قبر میر » که در گورستانى واقع در شرق محله قدیمى نوغان قرار داشته، در اوایل قرن حاضر خورشیدى تسطیح و تبدیل به فضایى آموزشى به نام « مدرسه قبر میر » شده است. مدرسه مزبور اکنون به صورت انبارى در آمده و در اختیار آموزش و پرورش خراسان است.
قبرمیر که مدفن فرد نسبتاً ناشناخته اى به نام « میر على آمویه » بوده، دست کم از سده دهم هجرى قمرى در شهر مشهد شهرت داشته است. در حدود سال 940 هجرى قمرى که بارویى براى شهر توسط شاه تهماسب صفوى احداث گردیده، چون یکى از دروازه ها در جوار قبر میر قرار گرفته به نام « دروازه میر على آمویه » خوانده شده است. این دروازه در شمال شرق شهر میان دو دروازه شمالى نوغان و جنوبىِ عیدگاه واقع بوده است. در سده دهم که هنوز خیابان مشهد و دو دروازه بالا خیابان و پایین خیابان توسط شاه عباس احداث نشده بود، راه سرخس از دروازه میرعلى آمویه آغاز مىشد، چنان که در سال 1006 قمرى که ازبکها پس از تصرف دهساله مشهد در صدد ترک این شهر بر آمدند از « دروازه میر على آمویه بیرون رفتند و به راه سرخس روانه شدند »(33).
در همان سالهاى اولیه قرن یازده قمرى مؤلف کتاب تذکره هفت اقلیم ضمن معرفى شهر مشهد تنها از مزار میر على آمویه به عنوان زیارتگاهى مهم یاد کرده و نوشته است: « در جوار شهر، مزار فیض آثار میرعلى آموست، که هر کس در آن مرقد سوگند به دروغ خورد هلاک گردد »(34). در سالهاى پایانى قرن دوازدهم دوره افشارى از قبر میر با عنوان « مشهد میر » هم یاد مىکرده اند، با این توصیف که « یک میدان اسب » با اصل شهر فاصله داشته است.
چون دروازه میر على آمویه محل حمل اقوام مهاجمِ اُزبک و ترکمان و افغان بوده، در زمان قاجاریه آن را مسدود کرده و مردم اعتقاد داشته اند که هرگاه این دروازه گشوده شود فتنه اى در شهر درمىگیرد! مردم مشهد این دروازه را « دروازه میرعلیمون » تلفظ مىکردند و هنوز افراد مسنِّ محله نوغان محل دقیق آن را مىشناسند(35). چون قبر میر و گورستان مجاور آن محلى محترم بوده، در قرون گذشته بزرگان دیگرى از اهالى مشهد نیز در همان محل دفن شده اند.

12 ـ پیر پالاندوز
مقبره یکى از عُرفاى شیعه مذهبِ « ذَهَبیه » به نام شیخ محمد المُقتدى کارندهى منسوب به قریه کارده مشهد مشهور به پیر پالاندوز، از زمره قدیمىترین زیارتگاههاى عرفانى این شهر است. این بنا در حاشیه کوچه شور در اوایل پایین خیابان قرار داشته و پس از انقلاب اسلامى به مناسبت توسعه حریم حرم تخریب و مجدداً بازسازى شده است. بناى اولیه در زمان سلطنت پدر شاه عباس سلطان محمد خدابنده به سال 985 قمرى ساخته شده است(36).
ذهبیه شاخه اى عرفانى از پیروان معروف کَرخى و نجم الدین کُبرى بوده اند که از سده هفتم قمرى به بعد شیوخى چون میر سید على همدانى، خواجه اسحاق خَتَلانى و سید عبدالله برزش آبادى پیشوایى این فرقه را بر عهده داشته اند. سید عبدالله که از اعقاب امام سجاد علیه السلام و نسل بیستم وى بوده عمده عمرش را در قریه بُرزش آباد مشهد گذرانیده و به سال 872 قمرى درگذشته و در همان روستا مدفون شده است. از زمان سید عبدالله به بعد پیروان وى خصوصاً به ذَهَبیه شهرت یافته و عمدةً روى به تشیّع نهاده اند(37). ششمین قطب سلسله ذهبیه پس از سید عبدالله برزش آبادى همین شیخ محمد کارندهى بوده است، چنان که در این باره گفته اند:

هم زختـلانى بـه عبدالله رسید
برزش آبادى است آن شاه جدید
شیخ رشید الدین بِدوازى دگـر
شیخ شاه اسفـرایینى برشمـر
شیخ حاجى محمد آمد شـاه کل
آن خبوشانى است یا بستان گل
شیخ غلامعلى دگـر من بعد او
شیخ تاج الدین حسین آمد از او
شیـخ درویش محمد کـارندهى
بود خفـاف آن شهنشـاه ولى

به اعتقاد مردم مشهد، شیخ محمد با این که از اقطاب و اولیاء الله بوده از طریق پالان دوزى یا پاره دوزى امرار معاش مىکرده و داراى کراماتى بوده است، بدین سبب به گور وى احترام مىگذارند و بدان اعتقاد دارند. بعضى هم گفته اند پیش از آن که پیر پالاندوز در این محل دفن شود یکى از عرفاى مشهور توس به نام ابونصر سرّاج در اوایل سده پنجم در آن جا مدفون شده است(38).

13 ـ گنبد سبز
گنبد سبز که نامش را از رنگِ گنبد خود گرفته، بنایى متعلق به دوره صفوى و مقبره یکى دیگر از عرفاى شیعه مذهب ذَهبیه در شهر مشهد است.
گنبد سبز اکنون در قلب شهر و مجاور ارگ سابق در خیابان آخوند خراسانى خاکى پیشین قرار دارد اما قبلاً در حاشیه جنوب غربى شهر و مجاور باره در کنار گورستانى به نام « میرهوا » میرهما واقع بوده است. این بنا داراى گنبدى فیروزه اى رنگِ متمایل به سبز، چهار ایوان و هشت ضلع مىباشد و در سالهاى اخیر توسط سازمان میراث فرهنگى مرمّت شده است. در زیر گنبد بنا کتیبه اى به خط ثلث وجود دارد که در پایان آن تاریخ 1058 قمرى نوشته شده است.
بنابراین گنبد سبز در زمان شاه عباس دوم صفوى 1052 ـ 1077 ق ساخته و یا تکمیل و تزیین شده است. بر روى گور داخل بنا لوحه اى سنگى نیز وجود داشته که هر چند شکسته اما این بیت در آن قابل قرائت است:

سال تاریخ ایـن خجسته بنا
بیت معمور قلب مؤمن دان

مصرع دوم بدون محاسبه کلمه « دان » برابر با 1036 قمرى، و با آن 1091 مىشود، که سال اول همزمان با سلطنت شاه عباس اول 996 ـ 1038 و سال دوم منطبق با زمان سلطنت شاه سلیمان صفوى 1077 ـ 1105 است. بنابراین گنبد سبز احتمالاً در سال 1036 ساخته و در سالهاى 1055 تا 1058 تکمیل و تزیین شده است در زمان قاجاریه بعضى از مردم مشهد اعتقاد داشته اند که فرد مدفون در گنبد سبز « شیخ مؤمن » نام داشته و در سال 904 فوت کرده است(39).
گرچه در قرن حاضر بعضى وى را محمد على مؤذن از شیوخ ذهبیه دانسته اند، (40) اما فرد مدفون در گنبد سبز را عموماً به نام « شیخ محمد مؤمن عارف استرآبادى » مىشناسند(41). این مقبره مورد توجه و زیارت مردم محلى مشهد، خصوصاً پیروان تصوف و عرفان است، موقوفاتى هم دارد که زیر نظر اداره اوقاف و امور خیریه ناحیه یک مشهد اداره مىشود.

14 ـ مقبره شیخ بهایى
مقبره عالم بزرگ شیعى عصر صفوى، بهاء الدین محمد عامِلى معروف به شیخ بهایى، تشکیل رواقى مستقل را در مجموعه حرم حضرت رضا علیه السلام داده است.
شیخ بهایى در سال 953 هجرى در بَعلبک لبنان ولادت یافته و در سن هفت سالگى به همراه پدر خویش به ایران هجرت کرده است. او عمده عمر فعّالش را در زمان سلطنت شاه عباس اول صفوى 996 ـ 1035 ق در ایران، خصوصاً شهر اصفهان، سپرى کرده است. شیخ در سال 1010 قمرى که شاه عباس فاصله اصفهان تا مشهد را پیاده پیموده او را همراهى کرد. چون وى زمانى در مشهد به تدریس اشتغال داشته پس از آن که در آخر سال 1030 هجرى در اصفهان در گذشته جسدش به مشهد منتقل و در جوار مَدرَسِ پیشینش مدفون شده است.
مَدرَس شیخ و مقبره وى در گوشه جنوب غربى صحن نو آزادى و شرق حرم مطهر حضرت رضا علیه السلام واقع است. بناى فعلى مقبره در سالهاى 4 ـ 1323 خورشیدى احداث شده و شرح حال نسبتاً مفصل شیخ بر روى سنگ قبر نفیس وى و هم دیوارهاى مقبره او تحریر و حک شده است. ابعاد مقبره شیخ بهایى 10 در 30/10 متر و دیوارهاى آن آیینه کارى است. درِ مقبره هم از چوب گردوى منبّت کارى شده ارزشمندى است که همزمان با احداث بناى جدید ساخته شده است(42).

15 ـ گنبد حاتم خانى
گنبد حاتم خانى مقبره « حاتم بیک اردوبادى » و شامل رواقى در پایین پاى حضرت رضا علیه السلام در مشرق بقعه مطهر است. به نظر مىرسد پس از آن که شاه عباس صفوى در سفر پیاده سال 1010 خود به مشهد دستور گشودن درى از سمت پایین پاى بقعه مطهر را صادر و اجراى آن را عملى کرده،(43) احداث رواقهایى در آن سمت مورد توجه دولتمردان وى قرار گرفته است. در نتیجه گنبد حاتم خانى از آن زمان تا سال 1019 قمرى که حاتم بیک اردوبادى وزیر شاه عباس درگذشته احداث شده است. ابعاد گنبد حاتم خانى 30/7 در 5/13 متر و ارتفاع گنبد آن 6/11 متر است. این گنبد از زمره قدیمىترین رواقهاى دوره صفوى در حرم حضرت رضا علیه السلام است.

16 ـ گنبد الله وردى خان
بناى مشهور به گنبد الله وردى خان را سردار مشهور شاه عباس صفوى به عنوان مقبره خویش در شمال شرق گنبد حاتم خانى و شرق توحید خانه احداث کرده و از رواقهاى بسیار هنرى و ارزشمند حرم حضرت رضا علیه السلام است. ساختمان بنا در سال درگذشت الله وردى خان 1022 ق به پایان رسیده و خان در آن مدفون شده است(44). این رواق بنایى هشت گوش با هشت صفّه است. کمترین فاصله اضلاع رو به رو 57/8 و بیشترین آنها 30/12 است. ارتفاع گنبد از کف 9/16 متر مىباشد. دیوارهاى گنبد الله وردى خان با کاشیهاى نفیس رنگارنگى پوشیده شده است. این رواق در سالهاى 1340 تا 1347 خورشیدى مرمّت و رویه بیرونى گنبد آن با مس پوشانده شده است؛ به همین سبب ظاهراً کبوتران حرم از نشستن بر روى این گنبد پرهیز مىکنند در حالى که بر روى گنبد طلا مىنشینند. از گنبد الله وردى خان در دوره صفوى و نادرى عموماً به عنوان ضیافت خانه و محل صرف شربت استفاده مىشده است به جاى دارالضیافه(45).

17 ـ مقبره میرزا ابراهیم رضوى
میرزا ابراهیم رضوى که یکى از نُقباى سادات رضوى مشهد و از زمره واقفان بزرگ عصر صفوى در این شهر بوده داراى مقبره اى در مجاور کوهسنگى انتهاى خیابان دکتر بهشتى است. این بنا در سال 1047 قمرى در باغى مصفا به گونه اى ساخته شده که هم مقبره باشد و هم محل نماز. بدین سبب ایوان بنا و گنبد روى آن به دو بخش تقسیم شده است. نیمه شمالى که مجاور صحن واقع است به محل دفن میرزا ابراهیم اختصاص یافته و نیمه جنوبى که در قبله قبر قرار دارد ویژه برگزارى نماز احداث شده است؛ این بخش داراى محرابى است که در اطراف آن ابیات زیر نوشته شده است:

گردید مزیّن ایـن رواق از دو طرف
تا کـرد بنـایش خلـفِ شـاه نجف
یک نصف از آن مقبره گشت چو خُلد
آن نصف دگر مسجد با عزّ و شرف

* * *

ایـن عمـارت بـدور شـاه صـفى
به زمیـن آمـد از بهشـت نعـیـم
حـوض پیـش عمـارتـش گـویى
مـىدهـد یـاد کوثـر و تسـنیـم
گفت « فخـر » از براى تـاریخش
« عالمـست و مقـام ابراهیم »(46)

ایوان مقبره داراى 30/8 متر ارتفاع و 10/8 متر عرض است. عمق آن هم 60/11 مىباشد و در طرفین ایوان دو حجره دو اُشکوبه تعبیه شده است. در صحن مقبره تعدادى از علماى قرن اخیر خراسان مدفون هستند. این فضاى تاریخى ـ فرهنگى بر جاذبه هاى کوهسنگى مشهد افزوده است. مقبره و باغ آن به سادات رضوى مشهد تعلق دارد و ایشان عموماً به زیارت جّدِ واقف خود مىروند. بازدید از مقبره میرزا ابراهیم براى عموم آزاد است.

18 ـ مقبره شیخ حرّ عاملى
شیخ المحدثین محمد بن حسن، مشهور به حُرّ عاملى، از علماى بزرگ شیعى است که در سال 1033 قمرى در یکى از قراى جَبَل عامِل لبنان ولادت یافته و در چهل سالگى به مشهد آمده و در این شهر سکونت ورزیده است. وى مؤلف آثار بسیارى است، از این میان دو کتاب مشهور خویش به نامهاى « وسائل الشیعه » و « امل الآمل » را در سالهاى 1080 و حدود 1097 قمرى در مشهد تألیف کرده است. او در مشهد گذشته از تدریس در حوزه پررونق این شهر، مقامهاى قاضى القضاتى و شیخ الاسلامى را هم بر عهده داشته است(47). شیخ حرّ عاملى در سال 1104 هجرى قمرى در مشهد درگذشته و دریکى از حجرات تحتانى مدرسه میرزا جعفر مدفون شده است. درب ورودى مقبره شیخ مستقل از مدرسه میرزا جعفر اما در مجاور درب آن در ضلع شمالى صحن انقلاب تعبیه شده و پس از گذر از چند پلکان به فضاى سالن مانند مقبره وى در زیر زمین مىرسد. شیخ حرّ عاملى بعد از شیخ طبرسى و شیخ بهایى سومین عالم شیعى است که در مجموعه حرم حضرت رضا علیه السلام داراى مقبره ویژه است. عموم زائران حضرت رضا معمولاً از قبر شیخ هم زیارت مىکنند. فرزند شیخ محمد رضا نیز در کنار پدر خویش مدفون است.

29 ـ مقبره سعدالدین محمد وزیر
سعدالدین محمد که وزیر خراسان در نیمه دوم سده یازده قمرى و بانى مدرسه تخریب شده پایین پا سعدیه و واقف موقوفات کرامندى بر مدرسه هاى پایین پا و بالاسر بر آستان قدس بوده است، فروتنانه در کنار مدرسه پایین پا واقع در ضلع شرقى مسجد جامع گوهرشاد سر بر خاک نهاده و قبرش تا اوایل قرن حاضر بر جا و مورد احترام بوده است، اما از آن پس به سبب احداث تالار تشریفات آستان قدس رضوى و صحن موزه پهلوى، امام خمینى کنونى مقبره اش تسطیح و بى اثر شده است(48).
گرچه در شهر مشهد واقفان و بانیان خیّر بسیارى وجود داشته اند که گور اکثر ایشان در این شهر خصوصاً مجموعه حرم رضوى قرار داشته و در سده اخیر تسطیح و ویران شده است، اما سعدالدین محمد با نقشى که در احداث مدرسه هاى پایین پا و عباسقلى خان و مرمّت مدرسه بالاسر و عرصه وقف داشته از زمره مستحق ترین افرادى است که شایسته است زائران حرم حضرت رضا علیه السلام و اهالى مشهد نام وى را به فراموشى نسپرند.

20 ـ آرامگاه نادرشاه افشار
نادرشاه افشار که براى اولین بار شهر مشهد را مرکز حکومت ایران کرد، اولین مقبره خویش را در این شهر میان سالهاى 1145 ـ 1143 قمرى احداث و رقباتى را وقف آن نمود. وى پس از آن هم که در سال 1148 قمرى رسماً شاه ایران شد و بلافاصله در صدد فتح هند بر آمد، چون از سفر پر غنیمت مزبور بازگشت تصمیم گرفت مقبره دیگرى براى خویش در مشهد احداث نماید. بدین منظور اَمر کرد تا سنگهاى مرمر سیاهِ حجیم و سنگینى را از دهخوارقان آذربایجان به خراسان حمل کنند. بعضى از این سنگها که بیست تا شصت خروار وزن داشتند هزینه حمل هر مثقالشان یک و نیم مثقال نقره شد، بدان سبب سه قطعه از سنگهاى مزبور را « ایران خراب »،« عالم خراب » و « خراج عالم » نامیدند(49). این مقبره دوم ظاهراً در شمال « خیابان » و مقابل مقبره پیشین ساخته شد(50)، همان جایى که اکنون مقبره نادرشاه قرار دارد. وى بالأخره در سالهاى پایانى عمر در کلات نادرى هم بناى دیگرى مناسب مقبره خانوادگى احداث کرد عمارت خورشید اما عاقبت در هیچ یک از مقابر سه گانه مزبور به خواب ابدى فرو نرفت. سرِ او پس از قتلش در سال 1160 از قوچان به هرات فرستاده شد، جسد بىسرش هم که موقتاً در یکى از مقابر ساخته وى در مشهد مدفون شد بعداً توسط آغا محمدخان قاجار به تهران منتقل گردید تا امکان اهانت به آن براى قاجارها آسان تر شود. ضریح نفیس و گرانقدر یکى از مقابر او در شهر مشهد نیز در آغاز سلطنت چهل روزه سید محمد متولى، به عنوان جانشین شاهرخ نوه نادر در سال 1163 قمرى به حرم حضرت رضا علیه السلام منتقل شد(51).
بدین سان نادرشاه تا مدتها در شهر مشهد داراى مقبره اى نبود تا این که قوام السلطنه در اواخر عهد قاجار 1296 خورشیدى در محل یکى از مقابر ویران شده نادرى آرامگاه جدیدى براى وى ساخت(52) و استخوانهاى او را از تهران به مقبره مزبور حمل کردند. این بناى جدید که در محل فعلى آرامگاه وى قرار داشت مدتى بر پا بود تا این که انجمن آثار ملى ایران در سال 1335 خورشیدى درصدد بر آمد آرامگاهى مناسبِ شأن نادرشاه براى وى در همان محل مقبره ساخته قوام السلطنه احداث نماید. این کار از سال 1336 شروع شد و در سال 1342 به پایان رسید.
مقبره کنونى نادرشاه واقع در ضلع شمال غربى چهارراه شهدا نادرى سابق که پس از حرم حضرت رضا علیه السلام مهمترین موضع توریستى ـ تاریخى شهر مشهد تلقى مىشود، در باغى به مساحت 14400 متر مربع ساخته شده است. مقبره شامل سکویى دوازده پله اى، محل گور، پوششى خیمه مانند بر روى قبر، سکویى مرتفع در مجاور قبر با مجسمه نادرشاه سوار بر اسب و سه تن دیگر در پى او، یک غرفه فروش کتاب و دو تالار براى موزه است.
طراح بنا مهندس سیحون بوده و مجسمه ها را هنرمند فقید ابوالحسن صدیقى ساخته است. مصالح مقبره عمدةً از سنگهاى خشن و سخت گرانیت کوهسنگى مشهد است. بعضى از قطعات سنگ بسیار بزرگ انتخاب شده تا تداعى کننده مقبره دوم ساخته خود نادرشاه باشد. پوشش مقبره کاملاً به مانند چادر عشایرى است، که نادر در آن زاده و هم کشته شده است. پوشش دیوارهاى داخلى مقبره نیز از سنگهاى مرمر اُخرایى رنگ مراغه انتخاب شده تا قتل نادرشاه در داخل چادر را تداعى نماید. از موقوفات کرامند نادرى که از تصرف وقف خارج شده بود روستاى دهشک در مجاور شهر تابران توس احیا شده و در اختیار موقوفه نادرى قرار گرفته است(53) که احتمالاً به زودى از محل در آمد آن به بخشى از نیّات واقف بر سر قبر وى عمل خواهد شد.

21 ـ مقبره علیشاه افشار
علیشاه افشار در زمان حیات خویش مقبره با شکوهى در شمال حرم مجاور قبرستان قتلگاه براى خود و بستگانش ساخته، که بعداً تخریب شده است. وى در واپسین ماههاى زندگى به تاریخ ماه رمضان سال 1161 قمرى وقف نامه اى نوشته و موقوفات کرامندى را از مزارع و مستغلات شهر مشهد به مصارف مقبره خود اختصاص داده است. در وقف نامه مزبور، بناى قبر به صورت زیر معرفى شده است:
« مقبره فردوس اساس.... جهت مضجع خود... و نواب علیّه عالیه خورشید احتجاب... زینت سلطان بیگم ملقب به گوهر تاج بیگم... واقع در سر مزار میر ... »، که غرض از مزار میر ظاهراً مقبره سید فخرالدین از اعقاب امام سجاد علیه السلام و مشهور به قبر سبز در مجاور قتلگاه مىباشد. وى رقبات مهمى چون مزرعه امین آباد(54) و مزرعه گَونَدوک علیا در شهر مشهد و هفده مزرعه و رقبه دیگر از جمله ارداک و میان جوین و خادر را « بر مصارف مقبره رفیعه » مزبور و « رونق و انتظام » آن وقف کرده است؛ که خدمه آن عبارت بوده اند از دوازده حافظ قرآن، دو مؤذن، یک چراغچى، ده سقا، دو خادم، یک مستغلچى. با این شرط که چنانچه وجهى از در آمد موقوفات مزبور اضافه آید به مصلحت متولى و ناظر آن « ما بین ارباب استحقاق » تقسیم شود(55).
پس از تخریب مقبره علیشاه و حیف و میل موقوفات آن، مقبره کوچکى براى وى در قبرستان قتلگاه ساخته شده است. با احداث فلکه حضرت و خیابان طبرسى 1308 ـ 1312 خورشیدى مقبره علیشاه در ابتداى خیابان طبرسى واقع شده و در سال 1314 تجدید بنا شده، که شامل ساختمانى آجرى بوده است. این بنا هم هنگام توسعه حریم حرم در سالهاى پس از انقلاب اسلامى تخریب شده، لذا خاندان وى جسد علیشاه را به گورستان عمومى بهشت رضا منتقل کرده و در یک مقبره خانوادگى دفن کرده اند.
اینک بخشى از موقوفات علیشاه احیا شده و از محل درآمد آن کارهاى خیر فرهنگى ـ دینى جالب توجهى در شهر مشهد انجام مىشود.

22 ـ مقبره عباس میرزا و دیگر دولتمردان قاجار
در دوره قاجار دولتمردان فراوانى اعم از والیان خراسان و متولیان آستان قدس و دیگر رجال براى خویش در حرم حضرت رضا علیه السلام گورجایى تدارک دیده و در نهایت هم سر در خاک این آستان نهاده اند. عباس میرزا فرزند و ولیعهد فتحعلیشاه قاجار که در سال 1247 قمرى حکمران شرق ایران و والى خراسان گردید، در سال 1249 درگذشت و در رواق دارالحفاظ مدفون شد(56). از آن پس تا اواخر عهد قاجار تعداد کثیرى از دولتمردان قاجارى در رواقهاى پیشین حرم دفن شده اند، که فهرست نام برجسته ترین آنها را مؤلف مطلع الشمس نقل کرده است (57). اما از میان این همه دولتمرد مدفون کمتر کسى مانند دولتمردان عهد صفویه براى خویش گنبدخانه و رواقى نو ساخته است، در نتیجه قبور ایشان جایى ویژه و قابل توجه را در حرم حضرت رضا علیه السلام به خود اختصاص نداده تا قابل ذکر باشند.
همچنین دانشمندان و علما و رجال فراوان دیگرى در صحنها و رواقهاى حرم حضرت رضا علیه السلام مدفون هستند که نام بعضى از آنها را مؤلفین کتب ویژه آستان قدس رضوى ذکر کرده اند(58). تعداد سرشناسان این مدفونین به قدرى است که کتابهاى مستقلى در معرفى آنها ضرورت یافته است. اما از این میان عمده ترین مدفونینِ حرم همانهایى هستند که رواقى ویژه را به خود اختصاص داده اند، چون شیخ بهایى، حرّ عاملى، شاه تهماسب، الله وردى خان، حاتم بیک اردوبادى؛ که شرح حال و مشخصات قبورشان ذکر شد.

23 ـ مقبره کلنل محمد تقى خان پسیان
کلنل محمد تقى خان پسیان، افسر میهن پرست ایرانى که در زمان ولایت قوام السلطنه در خراسان فرمانده ژاندارمرى این ولایت بود، در سال 1300 خورشیدى به سبب مخالفت قوام با وى به دست کردهاى شمال خراسان کشته شد و جسدش ابتدا در باغ نادرى و بعداً در همان سال به اَمر قوام السلطنه در گورستانى واقع در بیرون دروازه سراب دفن گردید. اما در سال 1331 خورشیدى، زمان نخست وزیرى دکتر مصدق، مردم میهن پرست خراسان جسد کلنل را با احترام و تشییع رسمى از گورستان مزبور به مقبره نادرشاه منتقل کردند. در سال 1336 که قرار بر تخریب مقبره فرسوده نادرى و احداث بنایى نو گرفت جسد کلنل از داخل مقبره به گوشه باغ نادرى منتقل شد تا پس از اتمام بنا در کنار جسد نادر به خاک سپرده شود. اما بعداً چنین نشد و جسد کلنل در همان گوشه باغ باقى ماند(59). تا سال 1380 گور وى سنگ قبرى عادى داشت اما در آن سال به مناسبت هشتادمین سال شهادت وى یادمان گونه اى بر سر گورش ساخته شد. بر لوحه جدید یادمان کلنل چنین نوشته شده است:
« محمد تقى خان از میهن پرستان جوان و پرشور ایران بود. در سال 1309 هجرى در تبریز متولد شد و در سال 1324 به تهران آمد و پس از پنج سال تحصیل در مدرسه نظام به درجه سلطانى رسید و پس از آن در جنگ معروف به مصلى روسها را شکست فاحشى داد و صیت شهرت و لیاقت او از مرزهاى ایران گذشت. در سال 1335 هجرى به آلمان رفت و در سال 38 پس از بازگشت به فرماندهى ژاندارمرى خراسان در دولت مشیرالدوله رسید. در ذیحجه سال 1339 آزادى خواهان خراسان به رهبرى کلنل قیام کردند. این قیام که براى کسب استقلال ایران بود توسط رؤساى عشایر و به تحریک قوام السلطنه و سپاهیان دولتى ایران مورد هجوم قرار گرفت و کلنل پسیان که او را در شمار مردانى چون جلال الدین خوارزمشاه و لطفعلى خان زند مىدانند در زد و خورد با اکراد بجنورد در جعفرآباد قوچان به خدعه کشته شد. »



نوشته شده توسط پاراف
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم
.::: پاراف :::.

پاراف
ظاهراً امضایی ست مختصر
که البته بسیار تعیین کننده است!
...............................................
سلام و عرض عجب خدمت شما
که به ناگهان کلیک رنجه فرمودید.
بعد از خوانش هر مطلب اگر حرفی بود
محبت نموده (تنبل بازی در نیاورده!)
توجهی دهید تا بهره گیریم.
...............................................

.::: پاراف :::.

نامه ها و یادداشت های شخصی

1ـ خواجه ربیع
ربیع ابن خُثَیم، مشهور به خواجه ربیع، از طایفه بنىاسد و ساکن کوفه، از زمره زهّاد هشتگانه صدر اسلام و تابعین کسانى که صحابه پیامبر را درک کرده اند همچنین از یاران و سرداران حضرت على علیه السلام بوده است. وى ضمن ارادت به حضرت على علیه السلام ظاهراً از خویشان معاویة بن ابوسفیان هم بوده است، بنابراین در سالهاى پایانى خلافت حضرت على علیه السلام و بروز اختلاف میان ایشان و معاویه، به قصد انزوا و دورى از نزاع طرفین عراق را به قصد ایران و خراسان ترک کرده است. او در سالهاى پایانى عمر ساکن شهر نوغان مرکز ولایت توس در آن زمان شده، و بالاخره در سال 63 قمرى یا به روایتى ضعیف در سال 61 درگذشته و در یک فرسنگى شمال نوغان، که اینک مزار اوست، مدفون شده است(1).
با توجه به زمان درگذشت خواجه، وى از زمره قدیمىترین رجال مدفون در پیرامون شهر کنونى مشهد است. مدفن او طى چهارده قرن گذشته همواره محلى شناخته شده و محترم و زیارتگاه عموم مسلمانان، اعم از شیعه و سنى بوده است.
مشهور است که حضرت رضا علیه السلام هنگام سفر به خراسان در سالهاى 200 تا 203 قمرى قبر خواجه را زیارت کرده است(2). در سال 915 قمرى هم که شیبک خانِ اُزبَک سنّى مذهب پس از برانداختن تیموریان و تصرف هرات عازم مشهد شد مزار خواجه را که « بر یک فرسخى مشهد مقدس » قرار داشت زیارت کرد. شاه عباس صفوى نیز در اوایل سده یازده قمرى با توصیه و مشورت شیخ بهایى دستور احداث مقبره اى با شکوه براى خواجه را صادر کرد. اساس بناى فعلى مقبره خواجه ربیع همان است که در سالهاى 1026 تا 1031 قمرى به اَمر شاه عباس و با سرپرستى یکى از سادات رضوى مشهد به نام « میرزا اُلغ » احداث شده است(3). دو کتیبه زیبا با تاریخهاى 1026 و 1031 قمرى در داخل گنبد و ساقه خارجى آن به خط علیرضا عبّاسى سالهاى احداث و تزیین بنا را مىنمایاند.
مقبره خواجه ربیع بناى با شکوه و زیبایى واقع در باغى وسیع و مصفّا بر کناره راست کشف رود در حاشیه شمالى شهر مشهد است. مقبره داراى گنبدى به ارتفاع 18 متر با ساقه اى بلند بر روى بنایى چهار ایوانى است که در بیرون هشت ضلعى مىنماید. گنبد بنا دو پوششه و پوشیده از کاشىهاى زیباى فیروزه اى است. درون بنا هم مزیّن به نقاشىهاى طلایى رنگ و اُخرایى چشم نواز است.
مقبره خواجه که به « خواجه ربیع » شهرت دارد در انتهاى خیابانى به همین نام واقع و پس از حرم حضرت رضا علیه السلام از زمره پر زائر ترین زیارتگاهاى شهر مشهد است.
روستایى که باغ آرامگاه خواجه در آن واقع شده « حسین آباد خواجه ربیع » نام دارد و از جمله موقوفات مزار خواجه مىباشد. اداره باغ و مزار خواجه ربیع در قرن اخیر بر عهده آستان قدس رضوى است، در حالى که پیش از آن متولى خاص داشته است. در وقف نامه قابل تأملى که از مدرسه پریزاد مشهد با تاریخ 823 قمرى باقى است، بانى آن مدرسه پریزاد خانم از اعقاب خواجه ربیع معرفى شده است(4). باغ خواجه ربیع یکى از قبرستانهاى مهم شهر مشهد مىباشد. جدّ قاجارها فتحعلى خان نیز که در سال 1139 قمرى توسط نادرقلى افشار در همان باغ کشته شده(5) در زیر گنبد مقبره خواجه مدفون است، بدین سبب در دوره قاجاریه توجّه ویژه اى به این مزار مىشده است.

2 ـ بقعه هارونى مقبره هارون الرشید
بقعه هارونى، یعنى بناى قبر هارون الرشید، اصلاً بقعه مطهّرى است که اکنون ضریح حضرت رضا علیه السلام در میان آن قرار دارد. این بقعه که بنایى تقریباً ده متر در ده متر است پس از مرگ خلیفه هارون الرشید در سال 193 قمرى (808 م) احداث شده لذا به « بقعه هارونى » شهرت یافته است(6). ده سال پس از مرگ خلیفه که حضرت رضا علیه السلام شهید و در کنار هارون در داخل بقعه هارونى به خاک سپرده شدند، بقعه مزبور به مرور به « مشهد الرّضا » و « مشهد »، و سپس به « حرم حضرت رضا » یا « آستان قدس رضوى » تغییر نام داد. جسد هارون دقیقاً در وسط بقعه قرار دارد و جسد حضرت رضا علیه السلام در بالا سر هارون، واقع در حاشیه غربى آن دفن شده است. بدین سبب پس از آن که بر روى قبر حضرت ضریحى بزرگ نصب شد، فاصله قسمت بالاسر ضریح تا دیوار غربى بقعه بسیار تنگ گردید و زائران هنگام عبور از آن قسمت باریک عموماً دچار زحمت مىشدند و بر هارون الرشید لعنت مىفرستادند، تا این که در سده حاضر دیوار بقعه را از قسمت بالاسر توسعه دادند و این معضل تا حدودى مرتفع شد.قبر هارون الرشید دست کم تا اوایل سده هفتم قمرى داراى ضریحى مشخص در وسط بقعه مطهر بوده است(7). اما از آن پس ظاهراً به اَمر سربداران شیعه مذهب ضریح بر داشته شده است(8). در قرون بعد نام بقعه هارون به فراموشى سپرده شده تا این که در اوایل سده حاضر گروهى که در جستجوى مقبره هارون در ولایت توس بوده اند بناى ناشناخته اى در شهر تابران توس واقع در 4 فرسنگى مشهد را همان مقبره هارون و حتى کاخ و زندان وى پنداشته و نام « هارونیه » یا « بقعه هارونى » را بر آن نهاده اند(9).
این که قبر هارون الرشید همچنان در وسط بقعه مطهر حضرت رضا علیه السلام قرار دارد دلالت بر این مىکند که اساس این بقعه تغییرى نیافته و همان بقعه هارونى است.

3 ـ حرم حضرت رضا علیه السّلام
حرم مطهر حضرت رضا علیه السلام که شامل مجموعه بنایى نفیس و تاریخى در قلب شهر مقدس مشهد است گذشته از آن که بزرگترین کانون زیارتى ایران است و سالانه حدود دوازده میلیون زائر و مسافر را به سوى خود جلب مىکند، از نظر ارزشهاى تاریخى و معمارى نیز گرانقدرترین مجموعه در این کشور مىباشد. طى هزار و دویست سال گذشته پیوسته ابنیه جدیدى بر این مجموعه افزوده شده و آن را تبدیل به گنجینه اى بى مانند از هنر معمارى ایرانى ـ اسلامى کرده است.
قدیمىترین بخش حرم همان بقعه مطهر بقعه هارونى است که ضریح حضرت را احاطه کرده است. این بقعه که اساس آن باید متعلق به اواخر قرن دوم هجرى باشد در طول زمان احتمالاً چندین بار مرمّت شده است. قدیمى ترین کاشیهاى حرم و شاید ایران، مشهور به « کاشیهاى سنجرى » زینت بخش قسمتهاى تحتانى دیوارهاى اطراف بقعه مطهر مىباشد. گنبد طلا نیز بر روى همین بقعه قرار دارد، که معلوم نیست صورت فعلى آن در چه زمانى احداث شده است. اما اولین بار شاه تهماسب صفوى آن را فلزپوش و مطلاّ کرده، کمى بعد هم شاه عباس صفوى ساقه آن را با خشتِ زراندود پوشانده است(10).
بناى مشهور به مسجد بالاسر که ظاهراً مقبره یکى از دولتمردان غزنوى به نام ابوالحسن عراقى است پس از بقعه مطهر قدیمىترین رواق حرم حضرت رضاست. در عهد ایلخانان نیز ساخت و سازهایى در حرم صورت گرفته، از جمله مدرسه و مسجد دیگرى در بالاسر حضرت احداث شده که ابن بطوطه مغربى در آغاز سده هشتم آن اَبنیه را دیده و توصیف کرده(11)، اما در عهد تیمورى که حرم شدیداً توسعه یافته آن اَبنیه تغییر شکل و کاربرى داده است. بناهایى که توسط تیموریان در حرم حضرت رضا ساخته شده عبارتند از:
رواقهاى دارالحفّاظ در قبله و جنوب بقعه مطهر، دارالسیّاده در غرب دارالحفّاظ، دارالسلام در شرق دارالحفّاظ، و بالأخره مسجد عظیم و باشکوه جامع گوهرشاد، که تماماً به اهتمام خود گوهرشاد احداث شده اند.
در همان عهد مدرسه اى به نام « شاهرخى » یا بالاسر نیز ساخته شده که در قرن حاضر تبدیل به رواقى به نام « دارالولایه » در قسمت بالاسر حضرت شده است. اولین صحن حرم را هم امیر علیشیر نوایى احداث کرده، که شامل یک چهارم صحن عتیق بوده است.
پس از عهد تیموریان جدّىترین گسترش حرم در زمان صفویه، خصوصاً زمان شاه عباس اول صورت گرفته است. ایجاد صحن عتیق توسط خود شاه عباس، رواقهاى « گنبد الله وردى خان » و « حاتم خانى » توسط دو تن از دولتمردان وى در قسمت شرق بقعه مطهر و پایین پاى حضرت از عمده اَبنیه دوره مزبور است(12)، که از این میان گنبد الله وردى خان از کاشیکارى و معمارى نفیسى برخوردار مىباشد. رواقهاى مسجد پشت سر، مسجد ریاض و توحید خانه در شمال بقعه مطهر نیز از نوساخته هاى دوره صفوى است(13). کاشى کارى نفیس صحن عتیق انقلاب هم در زمان شاه عباس دوم صفوى 1052 ـ 1077 صورت گرفته است(14).
احداث دومین گلدسته حرم جنب ایوان عباسى در شمال صحن عتیق و طلا کارى آن، و نیز مطلاّ کردن گلدسته مجاور گنبد و ایوان نادرى طلا و ایجاد سقّاخانه داخل صحن عتیق مشهور به سقّاخانه اسماعیل طلایى از خدمات بارز نادرشاه در حرم حضرت رضا علیه السلام بوده است.
در زمان قاجاریه هم رواق « دارالسّعاده » توسط اللهیارخان آصف الدوله و مدرسه « علینقى میرزا » در شرق بقعه مطهر احداث شده که مدرسه بعداً تبدیل به رواق « دارالذکر » گردیده است. صحن نو آزادى هم از نوساخته هاى فتحعلى شاه قاجار است، که در زمان ناصرالدین شاه کاشى کارى و تکمیل و ایوان غربى آن طلا کارى و مشهور به « ایوان طلاى ناصرى » شده است(15). آیینه کارى حرم در دوره قاجاریه رواج یافت، اولین کارخانه برق ایران نیز در همان زمان براى حرم حضرت رضا علیه السلام دایر شد.
بالاخره در عهد پهلوى اول فلکه اى در گرداگرد حرم ایجاد شد و صحنى جدید در جنوب شرق حرم احداث گردید پهلوى سابق، امام خمینى کنونى، نیز در شمال غرب صحن مزبور بنایى به نام سالن تشریفات ایجاد شد. در زمان پهلوى دوم هم عموماً رواقهاى پیشین ترمیم و بهسازى شدند. از سال 1354 خورشیدى نیز تخریب بازارها و اَبنیه داخل فلکه آغاز شد، که در سالهاى پس از انقلاب این اَمر به بیرون از فلکه نیز تسرّى یافت و صحنها و رواقهاى جدیدى بر مجموعه اَبنیه تاریخى پیشین افزوده گردید.
حرم حضرت رضا علیه السلام در آغاز « مشهد الرضا » خوانده مىشد، این نام بعدها به صورتهاى مشهد و « مشهد مقدس » به همه شهر گفته مىشد. از دوره صفویه عموماً مجموعه بیوتات حرم، داراییها و خدمه آن « سرکار فیض آثار » و « سرکار آستانه مقدسه » خوانده شده، و از یکى ـ دو قرن اخیر نام « آستان قدس رضوى » عنوان رسمى این مجموعه بناها و بیوتات، داراییها و پرسنل آن شده است.
عمده داراییهاى آستان قدس رضوى را موقوفات آن تشکیل مىداده است. گرچه قدیمىترین موقوفه داراى وقف نامه این آستانه متعلق به خواجه عتیق منشى اولین متولّى رسمى آن در سال 931 قمرى است اما قبل از آن هم موقوفاتى داشته است. موارد مصرف اغلب موقوفاتِ داراى وقف نامه آستان قدس شامل اطعام زائرین و فقراى شهر مشهد و مداواى بیماران دارالشفاء نیز روشنایى و تطهیر حرم و موارد دیگرى از این نوع مىباشد(16). موقوفات فاقد وقف نامه آستان قدس هم که موقوفه مطلقه تلقى مىشوند موارد مصرفشان در اختیار متولّى آستان قدس است.
حرم حضرت رضا علیه السلام و موقوفات آن از آغاز تا زمان صفویه سده دهم قمرى به طور غیر رسمى توسط متولیان ویژه هر موقوفه، و نیز نقباى سادات اداره مىشده است. از زمان شاه تهماسب صفوى 930 ـ 984 حکومت نیز در کار اداره موقوفات و بیوتات این حرم دخالت کرده و متولیانى را بر آن گماشته است، که تاکنون حدود نود تن این مسؤولیت را عهده دار شده اند. به سبب اهمیت آستان قدس چندین کتاب در معرفى آن نوشته شده است که عمدةً عبارتند از:
مطلع الشمس جلد دوم، سال 1301 قمرى.
تاریخ آستان قدس، على مؤتمن، سال 1354 خورشیدى.
شمس الشموس، احتشام کاویانیان، سال 1355.
آستان قدس دیروز و امروز در آستانه انقلاب اسلامى.
تاریخ آستان قدس رضوى، عزیز الله عطاردى، سال 1371. و چندین کتابچه دیگر.

4 ـ مقبره شیخ طبرسى و غسلگاه و قتلگاه مشهد
ابوعلى فضل بن حسن طَبْرَسى ملقب به امین الاسلام و مشهور به شیخ طَبَرسى از علماى بزرگ شیعه و مفسّر قرآن در سده هاى پنجم و ششم قمرى است(17). وى در سال 470 هجرى قمرى در شهر طَبْرَس بین کاشان و اصفهان یا تفرش زاده شده اما عمده عمرش را در مشهد گذرانده است. شیخ طبرسى صاحب چند تفسیر بر قرآن کریم است که از آن میان تفسیر مجمع البیان وى شهرت بیشترى دارد. شیخ در سال 523 قمرى از مشهد به سبزوار رفته و در سال 548 که معاصر فتنه قوم ترکمانِ غُز در خراسان بوده در گذشته، یا به دست آن قوم مهاجم کشته شده است، بدین سبب در بعضى منابع از وى با عنوان شهید هم یاد شده است. گویا جسد شیخ را در همان زمانِ درگذشت به مشهد منتقل کرده و در یکى از گورستانهاى محترم مجاور حرم حضرت رضا، مشهور به « قتلگاه » و « مغتسل الرضا » یا « غسلگاه » دفن کرده اند. این محل در قرون بعدتر تنها به قتلگاه شهرت یافته و پس از احداث فلکه پیرامون حرم 1308 ـ 1312 ش و خیابان طبرسى، قبرستان مزبور تسطیح شده و بعداً در بخشى از آن صحنى به نام رضوان احداث گردیده که در مشهد به باغ رضوان شهرت یافته است.
نوشته اند که زمین غسلگاه مشهد را حضرت رضا علیه السلام از محل اُجرت کتابت قرآن کریم خریده و وقف بر قبور مؤمنین و مؤمنات کرده است(18). ظاهراً همین گورستان پس از قتل عام مردم مشهد توسط لشکریان عبد المؤمن خان ازبک در سال 997 قمرى و دفن اجساد ایشان در محل غسلگاه، به قتلگاه شهرت یافته است. رواج عموى اصطلاح قتلگاه عمدةً از اواخر قرن یازده قمرى براى گورستان مزبور واقع در شمال حرم روى داده است. با توجه به وجود مدفن شیخ در قبرستان قتلگاه، پس از احداث خیابان شمالى حرم در زمان رضا شاه پهلوى خیابان مزبور به نام « طبرسى » نامگذارى شده که یکى از خیابانهاى مهم و مرکز شهر مشهد است. گرچه باغ رضوان ضمن توسعه حریم حرم در سال 1370 تخریب شده اما گور شیخ با تزریق بتون بر اطراف آن جا به جا و بناى جدیدى براى آن ساخته شده است. اینک مقبره شیخ طبرسى در فضاى شمالى حرم واقع در ابتداى خیابان طبرسى بر جا و محترم است(19).

5 ـ قبر سبز
مقبره یکى از اعقاب و ذرارى امام سجاد علیه السلام به نام سید فخرالدین، مشهور به قبر سبز، واقع در شمال حرم حضرت رضا علیه السلام از زمره قدیمىترین مقابر ساداتِ شهر مشهد است. مقبره اصلاً در قبرستان قدیمى غسلگاه پیشین و قتلگاه بعدى قرار داشته و پس از تسطیح قبرستان قتلگاه و تبدیل بخشى از آن به « باغ رضوان » در ضلع شمالى این باغ واقع شده است. ضمن توسعه حریم حرم حضرت رضا در سالهاى پس از انقلاب اسلامى که باغ رضوان تخریب شده، مقبره سید فخرالدین باقى مانده و بناى جدیدى بر روى آن احداث گردیده، که اکنون در حاشیه بازارچه حاج آقاجان قرار دارد و زیارتگاه عموم زائرانى است که در آن حدود سکنى یا رفت و آمد دارند. مقبره سید فخرالدین سنگ قبر سبز رنگ اصیلى به ابعاد تقریبى 3 متر طول، 70 سانتیمتر عرض و 40 سانتیمتر ارتفاع دارد که زمان درگذشت و نام و نسب وى تا حضرت سجاد علیه السلام بر روى آن حک شده است. بنابر متن سنگ قبر، نسب وى با هجده واسطه به امام زین العابدین علیه السلام مىرسد و در سال 671 قمرى درگذشته است.
مقبره سید فخرالدین در زمان افشاریه به « مزار میر » هم شهرت داشته و محلى شناخته شده و محترم براى اهالى مشهد بوده است. بدین سبب علیشاه افشار برادر زاده و جانشین نادرشاه در زمان سلطنت کوتاه مدت خود 1160 ـ 1162 ق در جوار آن براى خویش مقبره اى معتبر ساخته و املاک مهمى را وقف بر نگهدارى بناى قبر خود کرده است. در وقف نامه مورخ 1161 قمرى علیشاه درباره محل قبر واقف آمده است: « مقبره رفیعه که واقع است در سر مزار میر ».
گویا در زمان تألیف کتاب مطلع الشمس، اطلاعات مربوط به این مقبره با گنبد خشتى مخلوط شده و از قلم افتاده است؛ چون در معرفى فرد مدفون در گنبد خشتى که بنا بر سنگ قبر آن از نسل هجدهم امام موسى الکاظم علیه السلام است نوشته شده: نسبش با هجده واسطه به امام سجاد مىرسد!(20)
قبر سبز یا مقبره سید فخرالدین توسط یکى از افراد محلى اما زیر نظر اداره اوقاف و امور خیریه ناحیه یک مشهد اداره مىشود و زیارت و بازدید از آن همه وقت مقدور است.

6 ـ گُنبد خشتى
مقبره اى است متعلق به یکى از نُقَباى سادات موسوى شهر مشهد و از اعقاب و ذُرارى امام موسى بن جعفر علیه السلام به نام « امیر سلطان غیاث الدین محمد بن امیر طاهر موسوى » که در فاصله تقریباً پانصد مترى شمال حرم حضرت رضا علیه السلام واقع است و از زیارتگاههاى مهم این شهر مىباشد. این بنا که ظاهراً در آغاز داراى گنبدى خشت پوش بوده به « گنبد خشتى » شهرت یافته است. گنبد خشتى در کوچه اى با همین نام در ابتداى خیابان طبرسى واقع است. امیر غیاث الدین در سال 832 قمرى درگذشته است. نام و نسب و زمان فوت وى بر روى سنگ قبر تاریخى و نفیس او کتیبه شده و اجدادش را تا حضرت موسى بن جعفر علیه السلام و پس از آن تا حضرت على علیه السلام برشمرده اند.
چون نام اجداد غیاث الدین محمد در منابع تاریخى معتبر نیز ذکر شده(21)، در صحّت نسبِ وى تردید نیست. نیاکان او از قرن ششم تا نهم قمرى اداره کننده اصلى حرم حضرت رضا علیه السلام بوده و در آبادانى آن کوشیده اند. اخلاف خاندان ایشان نیز تا زمان صفویه قرون دهم و یازدهم قمرى از زمره نقباى سادات و بزرگان شهر مشهد بوده اند.
مقبره مشهور به گنبد خشتى احتمالاً همزمان با درگذشت سلطان محمد احداث شده و متعلق به دوره تیمورى است. بنا شامل یک سرداب، چهار طاقىیى چهار ایوانه بر روى سرداب و یک گنبد ساقه دار بر فراز آن است که ارتفاع گنبد از کف زمین تا نوک آن 9/14 متر مىباشد. کل بنا از آجر و گچ ساخته شده و گنبد آن دو پوششه است. داخل بنا مزیّن به مُقَرنَسهاى گچى بسیار زیباست. دورادور زیر گنبد و اطراف چهار ایوان هم مزیّن به آیاتى از سوره هاى مُلک و واقعه به خط زیباى محقق و ثلث است. در دوره قاجار به سبب دودگرفتگى داخل بنا آن را به نوعى دیگر تزیین کرده اند، اما در سال 1380 تزیینات مزبور بازپیرایى شد و نقوش و کتیبه هاى اصلى آن تثبیت و احیا گردید.
گنبد خشتى بازدید کنندگان فراوانى از سراسر ایران و حتى کشورهاى همجوار دارد. هیأت امنایى از معتمدان محلى زیر نظر اداره اوقاف و امور خیریه خراسان آن را راه مىبرند و از محل نذورش به اداره آن مىپردازند. درباره گنبد خشتى در بعضى منابع اطلاعات نادرستى درج شده است(22). متقابلاً منابع دیگرى به درستى آن را معرفى کرده اند. راقم مشهدى در سال 1294 قمرى با توجه به کتیبه سنگ قبر غیاث الدین محمد مقبره وى و اجدادش را چنین وصف کرده است:

این حریمى را که از روى شرف روح الامین
پاسبان آسـا همى بر درگهش سـاید جبین...
هیچ مىدانى چـرا خیل سخن سنجـان همى
یکزبـان گویند کامد خوشـتر از خُلد بَریـن
زانکه گنـج نور احمد اندر آن باشـد نهـان
زانکه کَنـزِ نسل حیدر انـدر آن آمد دفیـن
دُرِّ دریـاى سیـادت آن که نـام نـامى اش
آمده سلطـان محمـد در خبـرهـاى متیـن
وانکه باب وى امیر بـى قـرین طاهـر بُوَد
کو بُدى محمود شـه را نیز فرزند مهیـن...
نیز مىبـاشد محمد ابـن قـاسم بـى سخن
وانگهى حمزه است فرزند امـام هفتمین(23)

7 ـ مقبره امیرشاه ملک مسجد شاه
بنایى تاریخى از دوره تیمورى که تا پیش از انقلاب اسلامى به مسجد شاه شهرت داشت و بعد به نام مسجد هفتاد و دو تن خوانده شد، اصلاً مقبره یکى از اُمراى شاهرخ تیمورى به نام امیر شاه ملک یا ملک شاه است. این مقبره در محل چهار سوق و تلاقى دو بازار بزرگ و فرش فروشها در کنار میدانى قدیمى به نام « سرِ سنگ » احداث شده و پس از توسعه حریم حرم در مجاورت ضلع جنوب غربى حرم قرار گرفته است.بنا شامل یک سرداب براى دفن جسد، قبه اى 5 در 5 مترى، گنبدى دو پوششه به ارتفاع 4/17 متر، ایوانى در جانب شمال به ارتفاع 4/9 متر، فضاهایى جانبى و دو گلدسته در طرفین ایوان مىباشد. دورادور ایوان کتیبه اى داشته که تنها قسمت پایانى آن بر روى پایه سمت چپ باقى مانده و این جملات به وضوح در آن قابل خواندن است: « الامیر ملکشاه اعرج الله معارج دولته فى رجب سنة خمس و خمسین و ثمانمائة للهجرة »
امیر غیاث الدین شاه ملکِ بِرلاس یکى از اُمراى معتبر تیمور و فرزند وى شاهرخ بوده است. در سال 809 قمرى که شاهرخ حکومت ولایت خراسان را با مرکزیت توس و مشهد به فرزند جوان خویش اُلغ بیک بخشید شاه ملک را هم به امیر الامرایى وى منصوب کرد. وى تا سال 811 که مأمور فتح و تصرف ماوراء النهر گردید در خراسان مستقر بود. در سال 812 که حکومت ماوراء النهر به الغ بیک داده شد امیرشاه ملک هم همراه او گردید. این دو ظاهراً تا سال 817 حکومت خراسان را هم داشتند، اما از آن زمان به بعد فرزند دیگر شاهرخ یعنى بایسنغر میرزا والى خراسان با مرکزیت توس شد. بنابراین امیرشاه ملک در سالهاى 809 تا 817 قمرى حاکم اصلى خراسان، یا دست کم بزرگترین امیر این خطّه بوده است. وى تا سال 829 قمرى قدرتمندانه در ماوراء النهر و خوارزم به حکومت و دستیارى الغ بیک مشغول بود، تا این که در سال مزبور در خوارزم درگذشت و جسدش به مشهد حمل و در بنایى که خود وى براى این منظور ساخته بود مدفون گردید(24).
اصل مقبره امیرشاه ملک بین سالهاى 809 تا 829 قمرى احداث شده اما تکمیل و تزیین آن تا سال 855 طول کشیده است. این بنا که در زمان شاه سلطان حسین صفوى 1119 ق و هم نادرشاه افشار 1155 ق مرمّت گردیده، داراى گنبد فیروزه اى رنگ و دو گلدسته زیباست. مقبره امیرشاه ملک هر چند به عنوان زیارتگاه شناخته نمىشود اما کاربرد فرهنگى ـ توریستى دارد. این بنا که باید عنوان « مسجد شاه » را از نام « شاه ملک » یا بناى مجاور خود به نام « حمام شاه » رضوى بعدى گرفته باشد، نمىتوانسته است مسجد باشد چون قبله آن با قبله مشهد انطباق ندارد و در سرداب آن هم چند جسد دفن شده است(25).

8 ـ مقبره ابوالقاسم بابِر
ابوالقاسم بابر فرزند بایسنغر بن شاهرخ که در سالهاى 852 تا 861 قمرى در مشهد و هرات سلطنت کرده و در سال 861 در مشهد درگذشته، اولین کسى است که مشهد را مرکز سلطنت خویش قرار داده است(26). مقبره وى که در مدرسه بالاسر قرار داشته به سبب تخریب مدرسه و تبدیل آن به رواق دارالولایه از حرم مطهر در آستانه انقلاب اسلامى محو و ناپیدا شده است.
مورّخان عهد تیمورى زمان وفات وى را روز 25 ربیع الثانى سال 861 پس از عشرت و کامرانى در « چهارباغ مشهد » و محل دفنش را زیر « گنبد مدرسه اى که حضرت خاقان سعید شاهرخ در جوار مزار فایض الانوار حضرت امام » رضا علیه السلام ساخته(27)، یا مدرسه « شاهرخى »(28) نوشته اند.

9 ـ قبر مَیلى مشهدى
در شمال ساختمان راه آهن مشهد، به فاصله تقریباً صد مترى ریلهاى ایستگاه، گورى با دو سنگ قبر قدیمى نفیس وجود دارد که متعلق به شاعرى به نام مَیلى مشهدى است. سنگ قبرهاى وى یکى مسطح و عمودى و دیگرى افقى و صندوقى مىباشد.
نام کامل او « میرزا قلى مَیلى » و از همعصران شاه تهماسب صفوى 930 ـ 984 ق بوده است. میلى در مشهد ولادت یافته و عمده عمرش را در این شهر و شهرهاى سبزوار، قزوین، هرات و کشور هندوستان گذرانیده و در سال 983 در هند در گذشته اما جسدش بنا بر وصیت او به مشهد منتقل و دفن شده است. میلى شیعه مذهب و از طایفه قزلباش بوده است. چند بیت از قصاید او در مدح حضرت رضا علیه السلام چنین است:

سـرِ ارادتِ اهـل محـبـت و درِ دوسـت
رخ نیـازمـن و خـاک آسـتـانـه شــاه
سرِ سریـر امـامت، علـىّ بـن مـوسـى
که همچو حضرت بارى، برى است از اشباه
شهنشهى که به جـایى رسـاند موکب قـدر
کـه آبـروى مـلایک فـزود گـرد سپـاه
زشـوق سجـده درگـاه او رواست که خلق
دگـر به جـاى قـدم بـر زمین نهند جبـاه

یکى از شعرا مادّه تاریخ درگذشت میلى را چنین ساخته است:

مـیـلى آن خسـرو زمـان کـه بـر او
بـود مـلـک سـخـن مسـلّـم، رفـت
سـال فـوتش ز عقـل جسـتم گـفـت:
« آه میلى جوان زعالم، رفت» =984

قبر میلى که اصلاً در اراضى روستاى امین آباد واقع است نشان مىدهد که در زمان صفویه در این محل گورستان مهمّى وجود داشته است.

10 ـ قبرشاه تهماسب صفوى
یکى از صفّه هاى حرم حضرت رضا علیه السلام که در قسمت پشت سر حضرت در شمال بقعه مطهر قرار دارد، مشهور به « صفّه شاه تهماسبى » است و محل قبر آن شاه تلقى مىشود. شاه تهماسب صفوى فرزند شاه اسماعیل و دومین سلطان این دودمان پس از 54 سال سلطنت، در ماه صفر سال 984 در قزوین در گذشت. جسد وى ابتدا به سبب نزاع جانشینانش در باغچه حرم دفن شد. کمى بعد آن را به امامزاده حسین قزوین منتقل کردند. یک سال بعد حاکم جدید مشهد مأمور انتقال تابوت شاه به مشهد گردید(29). جسد در سال 985 در یکى از رواقهاى حرم دفن شد، تا این که در سال 997 مشهد به تصرف ازبکان در آمد. ایشان همان سال درصدد برآمدند تا به قصد اهانت به شاهان صفوى اجساد کسانى از ایشان را که در مشهد و حرم رضوى مدفون بودند به بخارا ببرند. استخوانهایى منسوب به شاه تهماسب و فرزند و جانشین وى شاه اسماعیل دوم از گورهایشان در آورده و به بخارا منتقل شد(30). ازبکها که تا اواخر سال 1006 قمرى خراسان و مشهد را در تصرف داشتند، در سال 1005 شنیدند که جسد منسوب به شاه تهماسب به وى تعلق نداشته و مقبره او در جاى دیگرى از حرم بوده است. در نتیجه عبدالمؤمن خان یکى از معتمدان خویش را مأمور نبش قبر جدید شاه تهماسب و انتقال استخوانهاى وى به بخارا کرد. آن مأمور که « دوستم بهادر » نام داشت استخوانهایى را از حرم در آورد و عازم بخارا شد اما در میانه راه یکى از ارادتمندان دولت صفوى وى را تطمیع و تشویق به بردن استخوانها به اصفهان کرد. او نیز پذیرفت و با رسیدن جسد به اصفهان، عامّه اهالى و امراى قزلباش با احترام به تشییع جنازه منسوب به شاه تهماسب پرداختند و آن را در امامزاده على دفن کردند.
به رغم آنچه گذشت، پس از آن که ازبکها توسط شاه عباس از خراسان بیرون رانده شدند، گروهى مدعى شدند که آن جسد دوم هم به شاه تهماسب تعلق نداشته و مدفن او جاى اَمن دیگرى در حرم رضوى است که همچنان مصون باقى مانده است (31).
قبورى که توسط ازبکها به عنوان مقبره شاه تهماسب حفر شده بود در صفّه پایین پاى حضرت رضا علیه السلام قرار داشت اما اکنون صفّه بالاسر حضرت محل قبر شاه تهماسب شناخته مىشود. مؤلف کتاب عالم آراى عباسى که ناظر و راوى اصلى وقایا بوده در پایان گزارش مشروح خود نوشته است: « این قضیه احتمال صدق و کذب داشت. اما بنا بر مصلحت وقت و شهرت بین الاعادى جانب تصدیق را جمع نمود. و بالفرض که صورت وقوع نداشته باشد... [ همان قدر ] که سبب سلب آن بدنامى از جسد مطهر آن حضرت شود » مقرون به صلاح و صدق است! (32).

11 ـ قبر میر میر على آمویه
زیارتگاهى مشهور به « قبر میر » که در گورستانى واقع در شرق محله قدیمى نوغان قرار داشته، در اوایل قرن حاضر خورشیدى تسطیح و تبدیل به فضایى آموزشى به نام « مدرسه قبر میر » شده است. مدرسه مزبور اکنون به صورت انبارى در آمده و در اختیار آموزش و پرورش خراسان است.
قبرمیر که مدفن فرد نسبتاً ناشناخته اى به نام « میر على آمویه » بوده، دست کم از سده دهم هجرى قمرى در شهر مشهد شهرت داشته است. در حدود سال 940 هجرى قمرى که بارویى براى شهر توسط شاه تهماسب صفوى احداث گردیده، چون یکى از دروازه ها در جوار قبر میر قرار گرفته به نام « دروازه میر على آمویه » خوانده شده است. این دروازه در شمال شرق شهر میان دو دروازه شمالى نوغان و جنوبىِ عیدگاه واقع بوده است. در سده دهم که هنوز خیابان مشهد و دو دروازه بالا خیابان و پایین خیابان توسط شاه عباس احداث نشده بود، راه سرخس از دروازه میرعلى آمویه آغاز مىشد، چنان که در سال 1006 قمرى که ازبکها پس از تصرف دهساله مشهد در صدد ترک این شهر بر آمدند از « دروازه میر على آمویه بیرون رفتند و به راه سرخس روانه شدند »(33).
در همان سالهاى اولیه قرن یازده قمرى مؤلف کتاب تذکره هفت اقلیم ضمن معرفى شهر مشهد تنها از مزار میر على آمویه به عنوان زیارتگاهى مهم یاد کرده و نوشته است: « در جوار شهر، مزار فیض آثار میرعلى آموست، که هر کس در آن مرقد سوگند به دروغ خورد هلاک گردد »(34). در سالهاى پایانى قرن دوازدهم دوره افشارى از قبر میر با عنوان « مشهد میر » هم یاد مىکرده اند، با این توصیف که « یک میدان اسب » با اصل شهر فاصله داشته است.
چون دروازه میر على آمویه محل حمل اقوام مهاجمِ اُزبک و ترکمان و افغان بوده، در زمان قاجاریه آن را مسدود کرده و مردم اعتقاد داشته اند که هرگاه این دروازه گشوده شود فتنه اى در شهر درمىگیرد! مردم مشهد این دروازه را « دروازه میرعلیمون » تلفظ مىکردند و هنوز افراد مسنِّ محله نوغان محل دقیق آن را مىشناسند(35). چون قبر میر و گورستان مجاور آن محلى محترم بوده، در قرون گذشته بزرگان دیگرى از اهالى مشهد نیز در همان محل دفن شده اند.

12 ـ پیر پالاندوز
مقبره یکى از عُرفاى شیعه مذهبِ « ذَهَبیه » به نام شیخ محمد المُقتدى کارندهى منسوب به قریه کارده مشهد مشهور به پیر پالاندوز، از زمره قدیمىترین زیارتگاههاى عرفانى این شهر است. این بنا در حاشیه کوچه شور در اوایل پایین خیابان قرار داشته و پس از انقلاب اسلامى به مناسبت توسعه حریم حرم تخریب و مجدداً بازسازى شده است. بناى اولیه در زمان سلطنت پدر شاه عباس سلطان محمد خدابنده به سال 985 قمرى ساخته شده است(36).
ذهبیه شاخه اى عرفانى از پیروان معروف کَرخى و نجم الدین کُبرى بوده اند که از سده هفتم قمرى به بعد شیوخى چون میر سید على همدانى، خواجه اسحاق خَتَلانى و سید عبدالله برزش آبادى پیشوایى این فرقه را بر عهده داشته اند. سید عبدالله که از اعقاب امام سجاد علیه السلام و نسل بیستم وى بوده عمده عمرش را در قریه بُرزش آباد مشهد گذرانیده و به سال 872 قمرى درگذشته و در همان روستا مدفون شده است. از زمان سید عبدالله به بعد پیروان وى خصوصاً به ذَهَبیه شهرت یافته و عمدةً روى به تشیّع نهاده اند(37). ششمین قطب سلسله ذهبیه پس از سید عبدالله برزش آبادى همین شیخ محمد کارندهى بوده است، چنان که در این باره گفته اند:

هم زختـلانى بـه عبدالله رسید
برزش آبادى است آن شاه جدید
شیخ رشید الدین بِدوازى دگـر
شیخ شاه اسفـرایینى برشمـر
شیخ حاجى محمد آمد شـاه کل
آن خبوشانى است یا بستان گل
شیخ غلامعلى دگـر من بعد او
شیخ تاج الدین حسین آمد از او
شیـخ درویش محمد کـارندهى
بود خفـاف آن شهنشـاه ولى

به اعتقاد مردم مشهد، شیخ محمد با این که از اقطاب و اولیاء الله بوده از طریق پالان دوزى یا پاره دوزى امرار معاش مىکرده و داراى کراماتى بوده است، بدین سبب به گور وى احترام مىگذارند و بدان اعتقاد دارند. بعضى هم گفته اند پیش از آن که پیر پالاندوز در این محل دفن شود یکى از عرفاى مشهور توس به نام ابونصر سرّاج در اوایل سده پنجم در آن جا مدفون شده است(38).

13 ـ گنبد سبز
گنبد سبز که نامش را از رنگِ گنبد خود گرفته، بنایى متعلق به دوره صفوى و مقبره یکى دیگر از عرفاى شیعه مذهب ذَهبیه در شهر مشهد است.
گنبد سبز اکنون در قلب شهر و مجاور ارگ سابق در خیابان آخوند خراسانى خاکى پیشین قرار دارد اما قبلاً در حاشیه جنوب غربى شهر و مجاور باره در کنار گورستانى به نام « میرهوا » میرهما واقع بوده است. این بنا داراى گنبدى فیروزه اى رنگِ متمایل به سبز، چهار ایوان و هشت ضلع مىباشد و در سالهاى اخیر توسط سازمان میراث فرهنگى مرمّت شده است. در زیر گنبد بنا کتیبه اى به خط ثلث وجود دارد که در پایان آن تاریخ 1058 قمرى نوشته شده است.
بنابراین گنبد سبز در زمان شاه عباس دوم صفوى 1052 ـ 1077 ق ساخته و یا تکمیل و تزیین شده است. بر روى گور داخل بنا لوحه اى سنگى نیز وجود داشته که هر چند شکسته اما این بیت در آن قابل قرائت است:

سال تاریخ ایـن خجسته بنا
بیت معمور قلب مؤمن دان

مصرع دوم بدون محاسبه کلمه « دان » برابر با 1036 قمرى، و با آن 1091 مىشود، که سال اول همزمان با سلطنت شاه عباس اول 996 ـ 1038 و سال دوم منطبق با زمان سلطنت شاه سلیمان صفوى 1077 ـ 1105 است. بنابراین گنبد سبز احتمالاً در سال 1036 ساخته و در سالهاى 1055 تا 1058 تکمیل و تزیین شده است در زمان قاجاریه بعضى از مردم مشهد اعتقاد داشته اند که فرد مدفون در گنبد سبز « شیخ مؤمن » نام داشته و در سال 904 فوت کرده است(39).
گرچه در قرن حاضر بعضى وى را محمد على مؤذن از شیوخ ذهبیه دانسته اند، (40) اما فرد مدفون در گنبد سبز را عموماً به نام « شیخ محمد مؤمن عارف استرآبادى » مىشناسند(41). این مقبره مورد توجه و زیارت مردم محلى مشهد، خصوصاً پیروان تصوف و عرفان است، موقوفاتى هم دارد که زیر نظر اداره اوقاف و امور خیریه ناحیه یک مشهد اداره مىشود.

14 ـ مقبره شیخ بهایى
مقبره عالم بزرگ شیعى عصر صفوى، بهاء الدین محمد عامِلى معروف به شیخ بهایى، تشکیل رواقى مستقل را در مجموعه حرم حضرت رضا علیه السلام داده است.
شیخ بهایى در سال 953 هجرى در بَعلبک لبنان ولادت یافته و در سن هفت سالگى به همراه پدر خویش به ایران هجرت کرده است. او عمده عمر فعّالش را در زمان سلطنت شاه عباس اول صفوى 996 ـ 1035 ق در ایران، خصوصاً شهر اصفهان، سپرى کرده است. شیخ در سال 1010 قمرى که شاه عباس فاصله اصفهان تا مشهد را پیاده پیموده او را همراهى کرد. چون وى زمانى در مشهد به تدریس اشتغال داشته پس از آن که در آخر سال 1030 هجرى در اصفهان در گذشته جسدش به مشهد منتقل و در جوار مَدرَسِ پیشینش مدفون شده است.
مَدرَس شیخ و مقبره وى در گوشه جنوب غربى صحن نو آزادى و شرق حرم مطهر حضرت رضا علیه السلام واقع است. بناى فعلى مقبره در سالهاى 4 ـ 1323 خورشیدى احداث شده و شرح حال نسبتاً مفصل شیخ بر روى سنگ قبر نفیس وى و هم دیوارهاى مقبره او تحریر و حک شده است. ابعاد مقبره شیخ بهایى 10 در 30/10 متر و دیوارهاى آن آیینه کارى است. درِ مقبره هم از چوب گردوى منبّت کارى شده ارزشمندى است که همزمان با احداث بناى جدید ساخته شده است(42).

15 ـ گنبد حاتم خانى
گنبد حاتم خانى مقبره « حاتم بیک اردوبادى » و شامل رواقى در پایین پاى حضرت رضا علیه السلام در مشرق بقعه مطهر است. به نظر مىرسد پس از آن که شاه عباس صفوى در سفر پیاده سال 1010 خود به مشهد دستور گشودن درى از سمت پایین پاى بقعه مطهر را صادر و اجراى آن را عملى کرده،(43) احداث رواقهایى در آن سمت مورد توجه دولتمردان وى قرار گرفته است. در نتیجه گنبد حاتم خانى از آن زمان تا سال 1019 قمرى که حاتم بیک اردوبادى وزیر شاه عباس درگذشته احداث شده است. ابعاد گنبد حاتم خانى 30/7 در 5/13 متر و ارتفاع گنبد آن 6/11 متر است. این گنبد از زمره قدیمىترین رواقهاى دوره صفوى در حرم حضرت رضا علیه السلام است.

16 ـ گنبد الله وردى خان
بناى مشهور به گنبد الله وردى خان را سردار مشهور شاه عباس صفوى به عنوان مقبره خویش در شمال شرق گنبد حاتم خانى و شرق توحید خانه احداث کرده و از رواقهاى بسیار هنرى و ارزشمند حرم حضرت رضا علیه السلام است. ساختمان بنا در سال درگذشت الله وردى خان 1022 ق به پایان رسیده و خان در آن مدفون شده است(44). این رواق بنایى هشت گوش با هشت صفّه است. کمترین فاصله اضلاع رو به رو 57/8 و بیشترین آنها 30/12 است. ارتفاع گنبد از کف 9/16 متر مىباشد. دیوارهاى گنبد الله وردى خان با کاشیهاى نفیس رنگارنگى پوشیده شده است. این رواق در سالهاى 1340 تا 1347 خورشیدى مرمّت و رویه بیرونى گنبد آن با مس پوشانده شده است؛ به همین سبب ظاهراً کبوتران حرم از نشستن بر روى این گنبد پرهیز مىکنند در حالى که بر روى گنبد طلا مىنشینند. از گنبد الله وردى خان در دوره صفوى و نادرى عموماً به عنوان ضیافت خانه و محل صرف شربت استفاده مىشده است به جاى دارالضیافه(45).

17 ـ مقبره میرزا ابراهیم رضوى
میرزا ابراهیم رضوى که یکى از نُقباى سادات رضوى مشهد و از زمره واقفان بزرگ عصر صفوى در این شهر بوده داراى مقبره اى در مجاور کوهسنگى انتهاى خیابان دکتر بهشتى است. این بنا در سال 1047 قمرى در باغى مصفا به گونه اى ساخته شده که هم مقبره باشد و هم محل نماز. بدین سبب ایوان بنا و گنبد روى آن به دو بخش تقسیم شده است. نیمه شمالى که مجاور صحن واقع است به محل دفن میرزا ابراهیم اختصاص یافته و نیمه جنوبى که در قبله قبر قرار دارد ویژه برگزارى نماز احداث شده است؛ این بخش داراى محرابى است که در اطراف آن ابیات زیر نوشته شده است:

گردید مزیّن ایـن رواق از دو طرف
تا کـرد بنـایش خلـفِ شـاه نجف
یک نصف از آن مقبره گشت چو خُلد
آن نصف دگر مسجد با عزّ و شرف

* * *

ایـن عمـارت بـدور شـاه صـفى
به زمیـن آمـد از بهشـت نعـیـم
حـوض پیـش عمـارتـش گـویى
مـىدهـد یـاد کوثـر و تسـنیـم
گفت « فخـر » از براى تـاریخش
« عالمـست و مقـام ابراهیم »(46)

ایوان مقبره داراى 30/8 متر ارتفاع و 10/8 متر عرض است. عمق آن هم 60/11 مىباشد و در طرفین ایوان دو حجره دو اُشکوبه تعبیه شده است. در صحن مقبره تعدادى از علماى قرن اخیر خراسان مدفون هستند. این فضاى تاریخى ـ فرهنگى بر جاذبه هاى کوهسنگى مشهد افزوده است. مقبره و باغ آن به سادات رضوى مشهد تعلق دارد و ایشان عموماً به زیارت جّدِ واقف خود مىروند. بازدید از مقبره میرزا ابراهیم براى عموم آزاد است.

18 ـ مقبره شیخ حرّ عاملى
شیخ المحدثین محمد بن حسن، مشهور به حُرّ عاملى، از علماى بزرگ شیعى است که در سال 1033 قمرى در یکى از قراى جَبَل عامِل لبنان ولادت یافته و در چهل سالگى به مشهد آمده و در این شهر سکونت ورزیده است. وى مؤلف آثار بسیارى است، از این میان دو کتاب مشهور خویش به نامهاى « وسائل الشیعه » و « امل الآمل » را در سالهاى 1080 و حدود 1097 قمرى در مشهد تألیف کرده است. او در مشهد گذشته از تدریس در حوزه پررونق این شهر، مقامهاى قاضى القضاتى و شیخ الاسلامى را هم بر عهده داشته است(47). شیخ حرّ عاملى در سال 1104 هجرى قمرى در مشهد درگذشته و دریکى از حجرات تحتانى مدرسه میرزا جعفر مدفون شده است. درب ورودى مقبره شیخ مستقل از مدرسه میرزا جعفر اما در مجاور درب آن در ضلع شمالى صحن انقلاب تعبیه شده و پس از گذر از چند پلکان به فضاى سالن مانند مقبره وى در زیر زمین مىرسد. شیخ حرّ عاملى بعد از شیخ طبرسى و شیخ بهایى سومین عالم شیعى است که در مجموعه حرم حضرت رضا علیه السلام داراى مقبره ویژه است. عموم زائران حضرت رضا معمولاً از قبر شیخ هم زیارت مىکنند. فرزند شیخ محمد رضا نیز در کنار پدر خویش مدفون است.

29 ـ مقبره سعدالدین محمد وزیر
سعدالدین محمد که وزیر خراسان در نیمه دوم سده یازده قمرى و بانى مدرسه تخریب شده پایین پا سعدیه و واقف موقوفات کرامندى بر مدرسه هاى پایین پا و بالاسر بر آستان قدس بوده است، فروتنانه در کنار مدرسه پایین پا واقع در ضلع شرقى مسجد جامع گوهرشاد سر بر خاک نهاده و قبرش تا اوایل قرن حاضر بر جا و مورد احترام بوده است، اما از آن پس به سبب احداث تالار تشریفات آستان قدس رضوى و صحن موزه پهلوى، امام خمینى کنونى مقبره اش تسطیح و بى اثر شده است(48).
گرچه در شهر مشهد واقفان و بانیان خیّر بسیارى وجود داشته اند که گور اکثر ایشان در این شهر خصوصاً مجموعه حرم رضوى قرار داشته و در سده اخیر تسطیح و ویران شده است، اما سعدالدین محمد با نقشى که در احداث مدرسه هاى پایین پا و عباسقلى خان و مرمّت مدرسه بالاسر و عرصه وقف داشته از زمره مستحق ترین افرادى است که شایسته است زائران حرم حضرت رضا علیه السلام و اهالى مشهد نام وى را به فراموشى نسپرند.

20 ـ آرامگاه نادرشاه افشار
نادرشاه افشار که براى اولین بار شهر مشهد را مرکز حکومت ایران کرد، اولین مقبره خویش را در این شهر میان سالهاى 1145 ـ 1143 قمرى احداث و رقباتى را وقف آن نمود. وى پس از آن هم که در سال 1148 قمرى رسماً شاه ایران شد و بلافاصله در صدد فتح هند بر آمد، چون از سفر پر غنیمت مزبور بازگشت تصمیم گرفت مقبره دیگرى براى خویش در مشهد احداث نماید. بدین منظور اَمر کرد تا سنگهاى مرمر سیاهِ حجیم و سنگینى را از دهخوارقان آذربایجان به خراسان حمل کنند. بعضى از این سنگها که بیست تا شصت خروار وزن داشتند هزینه حمل هر مثقالشان یک و نیم مثقال نقره شد، بدان سبب سه قطعه از سنگهاى مزبور را « ایران خراب »،« عالم خراب » و « خراج عالم » نامیدند(49). این مقبره دوم ظاهراً در شمال « خیابان » و مقابل مقبره پیشین ساخته شد(50)، همان جایى که اکنون مقبره نادرشاه قرار دارد. وى بالأخره در سالهاى پایانى عمر در کلات نادرى هم بناى دیگرى مناسب مقبره خانوادگى احداث کرد عمارت خورشید اما عاقبت در هیچ یک از مقابر سه گانه مزبور به خواب ابدى فرو نرفت. سرِ او پس از قتلش در سال 1160 از قوچان به هرات فرستاده شد، جسد بىسرش هم که موقتاً در یکى از مقابر ساخته وى در مشهد مدفون شد بعداً توسط آغا محمدخان قاجار به تهران منتقل گردید تا امکان اهانت به آن براى قاجارها آسان تر شود. ضریح نفیس و گرانقدر یکى از مقابر او در شهر مشهد نیز در آغاز سلطنت چهل روزه سید محمد متولى، به عنوان جانشین شاهرخ نوه نادر در سال 1163 قمرى به حرم حضرت رضا علیه السلام منتقل شد(51).
بدین سان نادرشاه تا مدتها در شهر مشهد داراى مقبره اى نبود تا این که قوام السلطنه در اواخر عهد قاجار 1296 خورشیدى در محل یکى از مقابر ویران شده نادرى آرامگاه جدیدى براى وى ساخت(52) و استخوانهاى او را از تهران به مقبره مزبور حمل کردند. این بناى جدید که در محل فعلى آرامگاه وى قرار داشت مدتى بر پا بود تا این که انجمن آثار ملى ایران در سال 1335 خورشیدى درصدد بر آمد آرامگاهى مناسبِ شأن نادرشاه براى وى در همان محل مقبره ساخته قوام السلطنه احداث نماید. این کار از سال 1336 شروع شد و در سال 1342 به پایان رسید.
مقبره کنونى نادرشاه واقع در ضلع شمال غربى چهارراه شهدا نادرى سابق که پس از حرم حضرت رضا علیه السلام مهمترین موضع توریستى ـ تاریخى شهر مشهد تلقى مىشود، در باغى به مساحت 14400 متر مربع ساخته شده است. مقبره شامل سکویى دوازده پله اى، محل گور، پوششى خیمه مانند بر روى قبر، سکویى مرتفع در مجاور قبر با مجسمه نادرشاه سوار بر اسب و سه تن دیگر در پى او، یک غرفه فروش کتاب و دو تالار براى موزه است.
طراح بنا مهندس سیحون بوده و مجسمه ها را هنرمند فقید ابوالحسن صدیقى ساخته است. مصالح مقبره عمدةً از سنگهاى خشن و سخت گرانیت کوهسنگى مشهد است. بعضى از قطعات سنگ بسیار بزرگ انتخاب شده تا تداعى کننده مقبره دوم ساخته خود نادرشاه باشد. پوشش مقبره کاملاً به مانند چادر عشایرى است، که نادر در آن زاده و هم کشته شده است. پوشش دیوارهاى داخلى مقبره نیز از سنگهاى مرمر اُخرایى رنگ مراغه انتخاب شده تا قتل نادرشاه در داخل چادر را تداعى نماید. از موقوفات کرامند نادرى که از تصرف وقف خارج شده بود روستاى دهشک در مجاور شهر تابران توس احیا شده و در اختیار موقوفه نادرى قرار گرفته است(53) که احتمالاً به زودى از محل در آمد آن به بخشى از نیّات واقف بر سر قبر وى عمل خواهد شد.

21 ـ مقبره علیشاه افشار
علیشاه افشار در زمان حیات خویش مقبره با شکوهى در شمال حرم مجاور قبرستان قتلگاه براى خود و بستگانش ساخته، که بعداً تخریب شده است. وى در واپسین ماههاى زندگى به تاریخ ماه رمضان سال 1161 قمرى وقف نامه اى نوشته و موقوفات کرامندى را از مزارع و مستغلات شهر مشهد به مصارف مقبره خود اختصاص داده است. در وقف نامه مزبور، بناى قبر به صورت زیر معرفى شده است:
« مقبره فردوس اساس.... جهت مضجع خود... و نواب علیّه عالیه خورشید احتجاب... زینت سلطان بیگم ملقب به گوهر تاج بیگم... واقع در سر مزار میر ... »، که غرض از مزار میر ظاهراً مقبره سید فخرالدین از اعقاب امام سجاد علیه السلام و مشهور به قبر سبز در مجاور قتلگاه مىباشد. وى رقبات مهمى چون مزرعه امین آباد(54) و مزرعه گَونَدوک علیا در شهر مشهد و هفده مزرعه و رقبه دیگر از جمله ارداک و میان جوین و خادر را « بر مصارف مقبره رفیعه » مزبور و « رونق و انتظام » آن وقف کرده است؛ که خدمه آن عبارت بوده اند از دوازده حافظ قرآن، دو مؤذن، یک چراغچى، ده سقا، دو خادم، یک مستغلچى. با این شرط که چنانچه وجهى از در آمد موقوفات مزبور اضافه آید به مصلحت متولى و ناظر آن « ما بین ارباب استحقاق » تقسیم شود(55).
پس از تخریب مقبره علیشاه و حیف و میل موقوفات آن، مقبره کوچکى براى وى در قبرستان قتلگاه ساخته شده است. با احداث فلکه حضرت و خیابان طبرسى 1308 ـ 1312 خورشیدى مقبره علیشاه در ابتداى خیابان طبرسى واقع شده و در سال 1314 تجدید بنا شده، که شامل ساختمانى آجرى بوده است. این بنا هم هنگام توسعه حریم حرم در سالهاى پس از انقلاب اسلامى تخریب شده، لذا خاندان وى جسد علیشاه را به گورستان عمومى بهشت رضا منتقل کرده و در یک مقبره خانوادگى دفن کرده اند.
اینک بخشى از موقوفات علیشاه احیا شده و از محل درآمد آن کارهاى خیر فرهنگى ـ دینى جالب توجهى در شهر مشهد انجام مىشود.

22 ـ مقبره عباس میرزا و دیگر دولتمردان قاجار
در دوره قاجار دولتمردان فراوانى اعم از والیان خراسان و متولیان آستان قدس و دیگر رجال براى خویش در حرم حضرت رضا علیه السلام گورجایى تدارک دیده و در نهایت هم سر در خاک این آستان نهاده اند. عباس میرزا فرزند و ولیعهد فتحعلیشاه قاجار که در سال 1247 قمرى حکمران شرق ایران و والى خراسان گردید، در سال 1249 درگذشت و در رواق دارالحفاظ مدفون شد(56). از آن پس تا اواخر عهد قاجار تعداد کثیرى از دولتمردان قاجارى در رواقهاى پیشین حرم دفن شده اند، که فهرست نام برجسته ترین آنها را مؤلف مطلع الشمس نقل کرده است (57). اما از میان این همه دولتمرد مدفون کمتر کسى مانند دولتمردان عهد صفویه براى خویش گنبدخانه و رواقى نو ساخته است، در نتیجه قبور ایشان جایى ویژه و قابل توجه را در حرم حضرت رضا علیه السلام به خود اختصاص نداده تا قابل ذکر باشند.
همچنین دانشمندان و علما و رجال فراوان دیگرى در صحنها و رواقهاى حرم حضرت رضا علیه السلام مدفون هستند که نام بعضى از آنها را مؤلفین کتب ویژه آستان قدس رضوى ذکر کرده اند(58). تعداد سرشناسان این مدفونین به قدرى است که کتابهاى مستقلى در معرفى آنها ضرورت یافته است. اما از این میان عمده ترین مدفونینِ حرم همانهایى هستند که رواقى ویژه را به خود اختصاص داده اند، چون شیخ بهایى، حرّ عاملى، شاه تهماسب، الله وردى خان، حاتم بیک اردوبادى؛ که شرح حال و مشخصات قبورشان ذکر شد.

23 ـ مقبره کلنل محمد تقى خان پسیان
کلنل محمد تقى خان پسیان، افسر میهن پرست ایرانى که در زمان ولایت قوام السلطنه در خراسان فرمانده ژاندارمرى این ولایت بود، در سال 1300 خورشیدى به سبب مخالفت قوام با وى به دست کردهاى شمال خراسان کشته شد و جسدش ابتدا در باغ نادرى و بعداً در همان سال به اَمر قوام السلطنه در گورستانى واقع در بیرون دروازه سراب دفن گردید. اما در سال 1331 خورشیدى، زمان نخست وزیرى دکتر مصدق، مردم میهن پرست خراسان جسد کلنل را با احترام و تشییع رسمى از گورستان مزبور به مقبره نادرشاه منتقل کردند. در سال 1336 که قرار بر تخریب مقبره فرسوده نادرى و احداث بنایى نو گرفت جسد کلنل از داخل مقبره به گوشه باغ نادرى منتقل شد تا پس از اتمام بنا در کنار جسد نادر به خاک سپرده شود. اما بعداً چنین نشد و جسد کلنل در همان گوشه باغ باقى ماند(59). تا سال 1380 گور وى سنگ قبرى عادى داشت اما در آن سال به مناسبت هشتادمین سال شهادت وى یادمان گونه اى بر سر گورش ساخته شد. بر لوحه جدید یادمان کلنل چنین نوشته شده است:
« محمد تقى خان از میهن پرستان جوان و پرشور ایران بود. در سال 1309 هجرى در تبریز متولد شد و در سال 1324 به تهران آمد و پس از پنج سال تحصیل در مدرسه نظام به درجه سلطانى رسید و پس از آن در جنگ معروف به مصلى روسها را شکست فاحشى داد و صیت شهرت و لیاقت او از مرزهاى ایران گذشت. در سال 1335 هجرى به آلمان رفت و در سال 38 پس از بازگشت به فرماندهى ژاندارمرى خراسان در دولت مشیرالدوله رسید. در ذیحجه سال 1339 آزادى خواهان خراسان به رهبرى کلنل قیام کردند. این قیام که براى کسب استقلال ایران بود توسط رؤساى عشایر و به تحریک قوام السلطنه و سپاهیان دولتى ایران مورد هجوم قرار گرفت و کلنل پسیان که او را در شمار مردانى چون جلال الدین خوارزمشاه و لطفعلى خان زند مىدانند در زد و خورد با اکراد بجنورد در جعفرآباد قوچان به خدعه کشته شد. »

پاراف

نظرات  (۸)

گفته بودند :"فلانی پشت سرت بدگویی کرده ."

دست هایش را برد بالا.

گفت:"خدایا ! من بخشیدمش ، تو هم اورا ببخش "

 

 

هر بار که می رفت آدم های تازه ای با خودش می برد. می نشست وسط بیابان ،کنار قبر ،سلام می داد به همه ی انبیاء ، خودش را می انداخت روی قبر ، سلام می کرد ...  . گریه می کرد ...  .  گریه می کرد ...  .

می گفت:"قبر جدم علی بن ابی طالب است . باید همه این جا را بشناسند و بیایند زیارت . "

þ

تا آن زمان قبر جدّش مخفی بود .

 

 

 

حج . میقات . همه احرام پوشیدند و لبیک گفتند . خواست لبیک بگوید ...  . زبانش بند آمد ، بی رمق شد .

داشت می افتاد از شتر . خواست لبیک بگوید ...  . زبانش بند آمد ، بی رمق شد . پرسیدند :"چرا نمی گویی؟"

گفت :"چطور بگویم لبیک،وقتی می ترسم در جواب بگویند : لا لبیک!"

 

 

 

پرسید : " مادوست تان داریم. برای همین بچه هایمان را به نام شما و پدرانتان می گذاریم. آیا سودی برای ما دارد؟"

جواب داد : "بله به خدا قسم! هل الدین إلا الحب؟"

 

 

 

 

مهمان ها که می خواستند کمک کنند نمی گذاشت. خودش کارهایشان را می کرد. می گفت :" پیامبر به ما خانواده اجازه نداده است، مهمان هایمان را بکار بگیریم."

 

 

 

هرچهار تا شاگرد امام بودند، ولی نظرشان خیلی با او فرق داشت. ابوحنیفه ازامام درس یاد می گرفت، مالک ازابوحنیفه، شافعی ازمالک  و احمدبن حنبل ازشافعی. بعدها هرکدامشان شدند رئیس یکی ازمذاهب اهل سنت.

 

 

سفیان صوری، صوفی معروف آمد پیش امام

ـ سفیان! تو که تحت تعقیب هستی و می دانی که جاسوسان حکومت هم مراقب من هستند، اینجا چکار داری؟

خدمت رسیدم نصیحتی بکنید.

ـ هروقت نعمت خدابرایت زیاد شد، سجده کن و شکر. هروقت هم که روزیت کم می شود، استغفار کن و توبه. هروقت هم برای چیزی غصه دارشدی بگو: لاحول و لا قوه الاّ بالله العلی العظیم.

 

 

 

لبنانی بود، ولی دوست داشت یک خانه هم توی مدینه داشته باشد. پول داد به امام گفت:" زحمتش را شما بکشید."

گفت :" یک خانه خوب برایت خریده ام. ایهم قباله اش."

ویک کاغذ گذاشت جلویش. مرد خواند:" جعفرابن محمدبرای این مرد خانه ای دربهشت خریده است که یک طرف آن به خانه رسول اکرم متصل است، طرف دیگرش به خانه امیرالمؤمنین و دو طرف دیگرش به خانه ی امام حسن و امام حسین."

مرد با خوشحالی کاغذ را بوسید و گذاشت روی چشمانش. امام گفت : " پولت را دادم به فقرای مدینه."

خانواده اش را قسم داده بود وقتی مرد، نوشته را بگذارند توی کفنش.

روز بعد ازدفنش آمدند سرقبرش؛ دیدند نوشته ای آنجا گذاشته شده:"جعفربن محمد به وعده اش وفا کرد."

 

 

 

 

اسماعیل پسر بزرگش، مرده بود. کفن را ازروی صورتش کنارزد، پیشانیش را بوسید. بلند گفت:" اسماعیل مرده است یا زنده؟" همه گفتند:" مرده"

دوباره کفن را کنار زد پرسید:" این کسی که مرده کیست؟"

همه جواب دادند:" اسماعیل"

دوباره ...

þ

بعد ازشهادت امام یک عده شدند اسماعیلیه. گفتند اسماعیل زنده است. او امام است، نه موسی ابن جعفر.

 

 

 

خودش و دخترش دوتایی زارزار گریه می کردند. گاوش مرده بود. همه ی دارو ندارش مرده بود. اما گفت:" می خواهی زنده اش کنم؟ زن زد توی سرش:" حالا که بیچارگیم را می بینی، لااقل مسخره ام نکن.

پایش را زد به گاو و زیر لب چیزی گفت. گاو زنده شد. زن داد زد:" به خدا این خود عیسی بن مریم است!"

سرش را که برگردان، امام بین جمعیت گم شده بود.

 

 

 

والی مدینه مأمور فرستاده بود برای دستگیریش. گفته بود:" یا خودش را می آورید یا سرش را."

گفت :" نمی آیم. می خواهی چه کنی؟"

ـ دستور داریم، اجرایش می کنیم.

ـ بروید، بروید، که هم به نفع آخرتتان است و هم به نفع دنیایتان.

نرفتند. اما دستهایش راگرفت رو به آسمان و چیزی زیر لب زمزمه کرد. فقط شنیدند که می گفت همین الآن. بعد صدای فریادی ازدور. امام گفت : " بروید که رئیس تان هلاک شد." وقتی رفتند جنازه اش را دیدند.

 

 

 

کارگرها که کارشان تمام می شد ؛ هنوز عرق شان خشک نشده ، مزدشان را می داد.

 

 

 

سهل از خراسان آمده بود :میگفت چرا قیام نمی کنید با اینکه پیروان ویاران زیادی دارید؟امام دستور داد تنور را روشن کردند داغ که شد گفت:پاشو برو داخل تنور! رنگش پرید همان موقع هارون مکی وارد شد امام گفت:کفش هایت را در آور و وارد تنور شو!هارون توی تنور بود و امام با سهل حرف می زد او هم این پا و آن پا می شد یک نگاه به امام می کرد یک نگاه به تنور امام متوجه حالش شد وبه او فرمودبلند شو!برو ببین داخل تنور چه خبر است؟در تنور را برداشت دید هارون چهار زانو نشسته توی آتش امام اشاره کرد بیرون آمد گفت:ای سهل ! در خراسان چند یار این گونه پیدا می شوند؟گفت:مثل من زیاد مثل این هیچ کس.

 

 

منصور گله کرده بود از امام. گفته بود:"چرا پیش ما نمی آیی؟"

جواب داده بود:" نه کاری کرده ام که از تو بترسم، نه اهل آخرت و معنویتی که لااقل به این امید پیشت بیایم. نعمتی هم برایت نمی بینم که بخواهم تبریک بگویم. تو هم که این پست و مقام را مصیبت نمی بینی که برای تسلیت بیایم. می شود بگویی برای چه باید بیایم؟!"

 

 

 

چشم هایش داشت بسته می شد.گاه گاه از گوشه و کنار خانه صدای گریه بلند می شد. منتظر نشسته بودند کنار بسترش.خودش گفته بود جمع شان کنند. هیچ کس نمی دانست این لحظات آخر چه  می خواهد بگوید. نگاه کرد به صورت تک تک شان، گفت:" ما کسی که نماز را سبک یشمارد، شفاعت نمی کنیم."

 

 

کلافه شده بود منصور .مگس دور سرش می چرخید ، روی سر وصورتش ، کنار گوشش وز وز می کرد . با درماندگی از امام پرسید : " اصلا این مگس را خدا برای چی آفریده ؟"

امام لبخند زد ، گفت :"تا تکبر ستم گران را بشکند و خوارشان کند."

 

 

 

خبر مرگ چگر گوشه اش ، اسماعیل ، را به او داده بودند. نشسته بود سر سفره ی غذا . تبسمی بر لب داشت .

ـ پسر پیامبر ! عجیب است پسر بزرگ تان که آنقدر دوستش داشتید مرده ، شما خوش حالید!؟

ـ چرا چنین نباشم ، مرگ حق است !

وقتی برای دفن پسرش می رفت ، شنیدم که می گفت:"منزه است خدایی که جان فرزندان ما را می گیرد ، ما در مقابل بیش تر از قبل دوستش داریم !"

 

 

 

محمد . اسم پسرم  را گذاشته بودم محمد . سرش را خم کرد ، گفت :"محمد"

سرش را برد پایین تر ، گفت :"محمد"

نزدیک بود سرش بیاید روی زمین . گفت :"محمد...جانم ، پدر و مادرم ، تمام عالم فدای جدم محمد " . نگاهش می کردم.

ـ مبادا ناراحتش کنی . مبادا با او بد حرف بزنی . بزنی اش ... خانه ای که در آن اسم محمد باشد ،هر روز تقدیس می شود.   

 

 

 

گفت :"دوست تان تو برادران تواند . دوست شان داری ؟ "

گفتم :"آن قدر که هر روز چندتاشان را مهمان می کنم."

گفت :"می دانی فضیلت آن ها از تو بیش تر است ؟"

گفتم :"ولی من آنها را مهمان می کنم"

گفت :" وارد خانه ات که می شوند برای تو و خانواده ات طلب آمرزش می کنند و بیرون که می روند گناهان تو و خانواده ات را می برند."

 

 

 

آنقدر امروز و فردا کرد تا بالأخره راضی شد یک روز بیاید. منجم بود. ساعت خوب را برایخودش می خواست ، ساعت نحس را برای امام. قرار بود زمینی بین شان تقسیم شود . کار که تمام شد ، انگشت به دهان مانده بود که چرا بر عکس !؟ چرا همه چیز به ضرر من !؟ امام گفت :" نشنیده ای سخن پیامبر را که فرمود : روزتان را با صدقه شروع کنید که نحسی آن از بین برود ؟"


برگرفته از کتاب ( در محضر آفتاب)از مجموعه کتب 14 جلدی چهارده خورشید و یک آفتاب

روز جمعه، هشتم‌ ماه جمادی‌الثانی در سَرمَن رأی متولد شد؛

 فرزندِ امام هادی و سوسن.

اسمش را گذاشتند "حسن"

 

*******************

پسر ایستاده بود کنار کوچه و گریه می‌کرد.

مردی از بزرگان سامراء او را دید. آمد. جلو. گفت: "پسرجان! چرا گریه می‌کنی؟ نکند اسباب‌بازی می‌خواهی. گریه ندارد خودم برایت می‌خرم."

پسر بچه نگاهش کرد، گفت: " خدا ما را آفریده که بازی کنیم!؟"

مرد هاج ‌و واج نگاه می‌کرد. گفت: " پس چرا گریه می‌کنی!؟"

گفت:" مادرم داشت نان می‌پخت. دیدم هر کاری می‌کند چوب‌های بزرگ آتش نمی‌گیرد. چند تکه هیزم کوچک برداشت. آتش‌شان زد. گذاشت کنار چوب‌های بزرگ، آن‌ها هم شروع کردند به سوختن با خودم فکر کردم نکند ما از هیزم‌های ریز جهنم باشیم!"

*******************

پسر بزرگ امام هادی که از دنیا رفت، همه سردرگم بودند. می‌گفتند:" دیگر جانشینی ندارد!"

مجلس ختم بود. می‌آمدند و به ایشان تسلیت می‌گفتند.

جوانی وارد شد با قدّی متوسط، اندامی متناسب، چشم‌های درشت و سیاه ابروهای کشیده؛ زیباتر از همه.

آمد و نشست کنار امام. علی‌بن‌محمد رو به مردم کرد، اشاره کرد به او: "بعد از من حسن امام شماست."

*******************

امپراطور می‌خواست ملیکه را به عقد برادرزاده‌اش درآورد. مراسمی ترتیب دادند.

کشیشان مسیحی هر کدام با لباس‌های مخصوص، شمعدان به دست، به صف ایستادند.

 خطبه‌ی عقد را که می‌خواندند زلزله شد، مجلس به هم ریخت.

برادر داماد را آوردند به جای او، دوباره زلزله شد.

جشن به هم خورد.

 انگار از همان اول معلوم بود ملیکه قسمت شخص دیگری است.

*******************

جنگ، کشته شدن، اسیر گرفتن، اسیری رفتن.

پیروز شدند مسلمان‌ها.

ملیکه هم جزء اسرا بود. برای این که کسی نشناسدش، خودش را مثل کنیزها معرفی کرد. به اسم نرجس.

صبح زود، کنار پل بغداد جمع‌شان کردند. دوست امام هادی آمد. نامه‌ای به او داد. می‌خواند و اشک‌هایش روی نامه می‌ریخت.

 به صاحبش اصرار کرد تا بفروشدش به دوست امام. خریدش به اندازه‌ی همان پولی که امام داده بود.

تمام راه‌ نامه را می‌بوسید و به چشمانش می‌گذاشت.

رسیده بود به آن چیزی که می‌خواست.

*******************

روی انگشترش حک شده بود:

" سبحان من له مقالید السموات و الارض."

روی یکی دیگرش هم:

" أنا الله شهید."

می‌گفت:

" می‌دانیم شما چه کارهایی می‌کنید. کاری نکنید که باعث بدنامی‌تان شود!"

*******************

از حسن پسر علی پرسیدم:

" چرا سهم یک زن فقیر ضعیف از ارث یکی است و مرد دوتا؟"

گفت:

" چون زن به جنگ نمی‌رود. خرج خانه نمی‌دهد و دیه‌ی قتل غیرعمد را هم نباید بدهد."

یادم آمد چند سال پیش هم کسی همین سؤال را از امام صادق پرسیده بود. امام گفت:" این همان سؤالی است که ابن‌ابی‌العوجا پرسیده بود. وقتی سؤال یکی باشد، جواب هم یکی است."

*******************

می‌ایستادند،

 انگشت به دهان نگاهش می‌کردند.

آن وقت‌هایی که توی آفتاب راه می‌رفت

اما روی زمین سایه‌ای نداشت.

*******************

امام نشسته بود روی زیر‌اندازی که در اتاقش بود.

اشاره کرد به آن:" می‌دانی چیست؟"

- یک زیرانداز.

گفت:" رویش جای پای بعضی از پیامبران است."

دلش می‌خواست جای پاها را ببیند. امام دستش را کشید روی چشم‌هایش.

جای پای خیلی‌ها را دید؛

 از آدم‌ و هابیل و شیث و نوح گرفته تا محمد و علی و حتی خودش.

*******************

گفته بودند:

" آن‌قدر شکنجه‌اش کنند که دیگر تاب نیاورد و... ."

زندان که رفت و نگاهش کرد، مست شد انگار. سست شد، افتاد روی زمین.

صورتش را گذاشت روی خاک. گریه می‌کرد، پشیمان بود.

فکر دیگری به ذهن‌شان نمی‌رسید، زندان‌بانان سنگ‌دل را می‌فرستادند سراغش، همه‌شان شیعه بر می‌گشتند.

*******************

محتاج نان شبش بود، هر چه می‌رفت به دربار عباسی و گردنش را کج می‌کرد جلوی آن‌ها و کمک می‌خواست، فایده ای نداشت. حق داشتند. همگی مست بودند و غرق خوش‌گذرانی و مادیات. مشکلات مردم چه ربطی به آن‌ها داشت!؟

نا‌امید شده بود، نزدیک خانه‌ی امام رسید. در خانه‌اش را کوبید.

بدون این که چیزی بگوید کیسه‌ی پولی به او داد.

آن وقت بود که فهمید خلافت حق چه کسی است!

*******************

پرسید:" هفت امامی‌ها هم شیعه‌اند؟"

گفت:" نه."

-... آن‌ها هم که سه تا خدا را می‌پرستند با آن‌ها که اصلاً نمی‌پرستند فرقی ندارند. همه‌شان کافرند. خدا رحم‌شان نمی‌کند. ما هم همین‌طور. نه عیادت بیماران‌شان می‌رویم و نه در تشییع جنازه‌های‌شان شرکت می‌کنیم. کاری به کارشان نداریم."

*******************

خانه‌اش را زیر نظر داشتند. پزشک مخصوص، کنیز مخصوص و... همه زیر نظر خلیفه. می‌دانستند اگر پسرش به دنیا بیاید، کارشان ساخته است.

 چشمِ دیدن همین یکی را هم نداشتند، چه برسد به او که می‌خواست راهش را ادامه دهد.

کار به جایی رسیده بود که وقتی مردم می‌خواستند خمس و زکات‌شان را بیاورند، می‌دادند به روغن‌فروش محله که یکی از دوستانش بود.

 داخل ظرف‌ها سکه‌ی طلا و نقره‌ می‌گذاشت و رویش را با روغن می‌پوشاند.

 

*******************

کسی چه می‌فهمید!

پرسید:" در آیه‌ی  و لم یتخذ من دون الله و لارسوله و لا المؤمنین ولیجه   معنای "ولیجه" چیست؟"

گفت:" کسی که به جای امام حق قرار می‌گیرد."

هنوز حرف امام تمام نشده بود که یادش آمد معنی مؤمنین را هم نمی‌داند.

امام بعد از این که جواب سؤال اولش را داد، لحظه‌ای مکث کرد و گفت: "مؤمنین ماییم. همان کسانی که برای مردم از خدا امان می‌گیرند."

*******************

گفت:" اگر بگوییم ای کاش فقط به خاطر همین یک گناه کیفر شوم، خودش هم گناه است و آمرزیده نمی‌شود."

فکر کردم چه‌قدر باید در افکارمان دقیق باشیم. اما رو کرد به من و گفت:  "ای اباهاشم! به آن چیزی که الان فکر می‌کردی عمل کن، چون شرک به خدا مثل مورچه‌ی سیاهی است که در تاریکی شب روی سنگ سیاهی راه می‌رود."

*******************

نامه‌ای نوشت که بپرسد قضاوت فرزندش بعد از ظهور چه‌گونه است؟

یک سؤال دیگر هم داشت. اما یادش رفت بنویسد. جواب نامه‌اش را می‌خواند:

"به وسیله‌ی علمی که خدا به او داده قضاوت می‌کند، مثل داود پیامبر. اما در مورد سؤال دوم که یادت رفت بنویسی، کسی را که تب دارد آیه‌ی؛ "یا نار کونی برداً و سلاماً علی ابراهیم" را بنویس روی کاغذ و آویزان کن به گردنش."

*******************

حکیمه خانه‌ی برادر‌زاده‌اش بود. به او گفته بود شب را بماند همان‌جا. چون نزدیکی‌های صبح، مهدی به دنیا می‌آید. آثار حمل معلوم نبود. فجر اول طلوع کرد، خبری نشد. شک کرد به حرف امام. حسن‌بن‌علی از توی اتاقش بلند گفت:

" عمه‌جان! شک نکن. می‌آید، تا چند لحظه‌ی دیگر."

وارد اتاق نرجس شد. درد زایمان امانش نمی‌داد. نور خیره‌کننده‌ای را دید و سپس مهدی را. رو به قبله، در حال سجده دستانش را بلند کرده بود: "اشهد أن لااله‌الاالله و أشهد أن محمداً رسول‌الله... ."

*******************

مسمومش کردند. تشنه بود، می‌خواست آب بخورد. دست‌هایش می‌لرزید. کاسه به دندان‌هایش می‌خورد، اشاره کرد به یکی از دوستانش به اتاق کناری برود. در را که باز کرد، کودکی را در حال سجده دید. ندیده بودش تا به حال، پسر امام را.

آوردش پیش امام. کاسه‌ی آب را نزدیک می‌کرد به دهان پدر. لحظات آخر بود.

*******************

پرسید:" جانشین شما کیست؟"

امام داخل اتاقی رفت. وقتی برگشت پسر بچه‌ای روی شانه‌اش بود. موهای سیاه و پیچیده. لب‌های غنچه‌ای قرمز، ابروهای کشیده، شبیه خودش، از او زیباتر ندیده بود.

پرسید:" اسمش چیست؟"

گفت:" هم اسم جدم رسول‌الله! ولی او غایب می‌شود، نمی‌بینندش. مثل خضر و ذوالقرنین، مدت زمان زیادی طول می‌کشد. وقتی بیاید آرامش با خودش می‌آورد. زمین را پر از عدل می‌کند، بعد از آن که ظلم همه‌جا را گرفته باشد."

*******************

نامه‌ای نوشت برای دوستان خاصش. درباره‌ی غیبت پسرش. برای ابن‌بابویه نوشت:

" آن زمانی که همه‌جا را ظلم می‌گیرد، از خدا صبر بخواهید. برای فرجش دعا کنید. جدم رسول‌ خدا هم گفته بهترین عبادت انتظار فرج است. وقتی می‌آید با خودش خوشی می‌آورد، بعد همه‌ی مشکلات و ناراحتی‌ها تمام می‌شود. پس منتظر باشید تا ظهور کند."

 

 

 

برگرفته از کتاب « آفتابِ نیمه شب » از مجموعه کتب 14 خورشید و یک آفتاب

 

۰۹ دی ۹۴ ، ۱۸:۳۴ از پیامبر اعظم ص

ایوان کسری شکافت ؛ آتش آتشکده فارس خاموش شد ؛  دریاچه ساوه خشکید؛خدایان سنگ و چوب عرب سرنگون شدند ؛ نوری به آسمان بلند شد که تا فرسنگها آن طرف  تر دیده شد ؛ انوشیروان و موبدان خواب وحشتناکی دیدند ...  . و محمد به دنیا آمد.

*********************************************************

اسمش را پدربزرگش انتخاب کرد. آن قدر خوشحال بود که سر از پا نمی شناخت.  برایش جشن بزرگی به پا کرد. وقتی مردم می پرسیدند: "عبدالمطلب!چرا محمد؟ "

 می گفت:"اسمش را محمد گذاشتم تا در دنیا و آخرت ستوده باشد"

*********************************************************

قبل از اینکه به دنیا بیاید پدرش فوت کرد. تا پنج سالگی پیش حلیمه بود. مادرش را هم یک سال بعد از دست داد.بعد از آن عبدالمطلب ؛ پدربزرگش؛ سرپرستش شد.او هم دو سه سال بعد مرد.قبل از مردن , سپردش به پسرش ابوطالب و زن او فاطمه بنت اسد.پدر و مادر علی, محمد را بزرگ کردند.

*********************************************************

به دنیا نیامده بود که پدرش مرد. هنوز شش سالش تمام نشده بود که مادرش هم رفت پیش پدرش. تا عبدالمطلب و ابوطالب بودند اوضاع تحمل کردنی بود. بعد از آنها هم دیگر برای خودش مردی شده بود اما، تنها.

خودش می‌گفت: «در کودکی درد یتیمی داشتم و در بزرگی رنج غریبی.»

*********************************************************

خدیجه خواب دیده بود. دیده بود که خورشید از آسمان پایین آمد وتوی خانه اش جا گرفت، تعبیر خواب خواست. گفتند: «با بهترینِ مردان ازدواج می کنی... .» محمد را که دید، خورشید خانه اش را پیدا کرد. *********************************************************

گفته بود: «همه پیامبران قبل از نبوت چوپانی کرده‌اند.»

گفته بودند: «خودتان چطور؟»

گفته بود: «من هم گوسفندان مردم مکه را توی سرزمین قراریط چوپانی کرده‌ام.»

حق هم داشت برای سر و کلّه زدن با آدم‌هایی مثل ابوجهل و ابولهب آدم باید هم قبلش با بز و گوسفند سر و کلّه زده باشد.

*********************************************************

گفتند: «اگر پیامبری باید معجزه کنی.»

 -محمد گفت :"آنوقت ایمان می آورید؟"

 - گفتند: "آری."

 گفت: "بگوئید."

 گفتند: «آن درخت را بگو از ریشه کنده شود و این جا بیاید.»

محمد اشاره ای کرد. درخت از زمین کنده شد و روی ریشه ها تا پیش دوید تا به محمد رسید و سایه اش را بر سرش انداخت.

گفتند: «درخت دو نیم شود.»

گفت ، شد.

 گفتند: «حالا به هم بچسبد.»

گفت، شد.

 گفتند: «بگو برگردد.»

گفت: شد.

 گفتند:" تو جادوگری!"

 گفت: «می دانستم ایمان نمی آورید. می بینم تان که در بدر کشته می شوید و جنازه تان را درون چاه می اندازیم...»

در بدر کشته شدند و جنازه شان در چاه انداخته شد.

 

*********************************************************

1 – خرید و فروش با هواداران محمد ممنوع.

2 – ارتباط و معاشرت با هواداران محمد ممنوع.

3 – ازدواج با هواداران محمد ممنوع.

4 – در هر اتفاقی، هواداری از هواداران محمد ممنوع.

همه بزرگان قریش امضا کردند. می‌خواستند هواداران محمد از راه خودشان برگردند.

*********************************************************

ماه حرام که می شد ، هواداران محمد از شعب ابی طالب بیرون می آمدند ، وقتی می خواستند چیزی بخرند کسی می آمد ، آن چیز را خیلی گرانتر می خرید .

اگر می خواستند چیزی بفروشند ، کسی می آمد ، آن چیز را خیلی ارزانتر می فروخت . سه سال کارشان همین بود . سه سالِ شعب ابی طالب .

*********************************************************

ابو طالب ، محمد و بعضی از هواداران از شعب آمدند بیرون ، کنار کعبه .

قریش گفتند : " ابوطالب ! محمد را رها کن ."

گفت : " کسی به عهد نامۀ شما دست زده ؟ "

گفتند : " نه."

گفت : " اگر به شما خبر بدهم عهد نامه را موریانه خورده و فقط کلمۀ “ بسمک اللهم ” مانده چه می کنید ؟ "

گفتند : " از کجا می دانی ؟ "

گفت : " خدای محمد ! "

گفتند : " نه ."

گفت : " اگر این طور بود شما آزار را تمام کنید ."

گفتند : " اگر این طور نبود ؟ "

گفت : " محمد را به شما می دهم ."

صندوق را باز کردند . فقط “ بسمک اللهم ” مانده بود . محاصره را نشکستند . عصبانی شدند و دشمنی شان بیشتر شد .

*********************************************************

محمد  می گفت رفته معراج؛ بیت المقدس، بیت لحم، مسجدالاقصی و بعد آسمان ها. ارواح پیامبران و بهشت و جهنم را دیده، بعد سدره المنتهی، دوباره برگشته بیت المقدس و بعد مکه.

گفتند: «دروغگو تو دیشب خانه ی  ام هانی بودی».

گفتند: "این سفر چند ماه طول می کشد."

 گفتند: «فلانی بیت المقدس را دیده، چطور بود؟»

محمد گفت.

گفتند: «حتما از کسی شنید ه ای.»

گفت: «بین راه به کاروان فلان قبیله برخوردم که شتری گم کرد ه بودند و دنبالش می گشتند. از آنها آب گرفتم و خوردم.» گفتند: « کاروان کجا بود؟»

 گفت: «نزدیک مکه». هنوز بحث ادامه داشت که کاروان وارد مکه شد. ابوسفیان هم در کاروان بود و حرف های او را تایید کرد.

*********************************************************

«دارالندوه» ، جلسه مشورتی سران قریش ، توطئه . 

گفتند: "از هر قبیله یک نفر . این طوری بنی هاشم دیگر نمی تواند برای خون محمد با همه ی عرب بجنگد ."

 رفتند و خانه را محاصره کردند . گفتند صبح برویم که همه ببینند قاتل محمد یک نفر نیست ،چهل نفر است .

داخل شدند . سراغ محمد رفتند. پارچه را از سرش کنار زدند . علی بود .

گفت :" چه می خواهید؟"

گفتند:"محمد را. "  

گفت :"مگر سپرده بودیدش به من  که از من می خواهید . "

برگشتند . خسته و خواب آلود .

*********************************************************

 نامه فرستاد . به خیلی جاها . مصر ، روم ، ایران و حبشه . همه به فرستاده احترام گذاشتند و محترمانه برخورد کردند جز خسرو پرویز . گفته بود : " چرا محمد اسم خودش را توی نامه جلوتر از اسم من نوشته ؟ "

نامه را پاره کرده بود و به حاکم یمن دستور داده بود محمد را کت بسته بفرستد ایران .

فرستاده های حاکم یمن آمدند پیش محمد . گفتند : " خسرو پرویز ، این طور گفته شما چه می گویید ؟ "

محمد معطل شان کرد . یک روز ، دو روز ، بیش تر ، چهل روز .

گفتند : " باید برویم . جواب خداوند ما خسرو پرویز را چه می دهید ؟ "

محمد گفت : " دیروز خداوندِ ما شکمِ خداوندِ شما را به دست پسرش شیرویه پاره کرد . دیگر قضیه اساساً منتفی شد . "

خبر را رساندند به حاکم یمن . گفت : " اگر حرفش درست باشد ، حتماً پیامبر است . "

وقتی خبر مرگ خسرو پرویز از ایران رسید ، همه شان مسلمان شدند . بدون لشکر کشی و خون ریزی .

*********************************************************

یهودی ها گفته بودند : " دین محمد کامل نیست . قبله ندارد . چون به سمت قبلۀ ما نماز می خوانند . "

دو رکعت از نماز ظهر را رو به بیت المقدس خوانده بود که رویش را برگرداند به سمت کعبه . بقیه هم قبله شان را از یهود جدا کردند ، به فرمان خدا .

*********************************************************

هر چه خواستگار برای دردانۀ محمد آمد ، رد شد . هر چند از اشراف بود و مال زیاد داشت . همه فهمیدند شوهرِ دختر محمد ، یک نفر خاص است .

علی را تشویق کردند . به خواستگاری رفت . سرش پایین بود .

هر چه می خواست بگوید کوچک شد توی دو سه جمله . محمد فهمید و خندید . گفت : " باید نظر فاطمه را بپرسم . " پرسید . جوابی نبود جز سکوت . محمد گفت : " الله اکبر ! سکوتها اقرارها . "

*********************************************************

وسط خطبه بود که یک دفعه از جایش بلند شد .از منبر پایین آمد.از بین جمعیت رد شد . کودکی زمین خورده بود.محمد اورا بلند کرد . هم راه خودش برد بالای منبر . روی زانویش نشاند و خطبه را ادامه داد . نوه اش بود؛ حسن .

*********************************************************

دیر کرده بود. هیچ وقت برای نماز جماعت دیر نمی‌آمد. نگرانش شدند و رفتند دنبالش. دیدند بچه‌ای را سوار کولش کرده و برایش نقش شتر را بازی می‌کند.

گفتند: « از شما بعید است، نماز دیر شد.»

رو به بچه کرد و گفت: «شترت را با چند گردو عوض می‌کنی؟»

بچه چیزی گفت.

گفت: «بروید گردو بیاورید و مرا بخرید.»

کودک می‌خندید، پیامبر هم.

*********************************************************

وقتی با دوازده هزار نفر از یارانش وارد مکه شد، می‌توانست عوض آن همه آزار واذیتی که کفار و مشرکان کرده بودند را سرشان بیاورد.

یکی از یارانش هم داد می‌زد: «الیوم، یوم الملحمه!» یعنی امروز روز جنگ است.

فرستاد جلویش را گرفتند. بعد به علی گفت بلند بگوید: «الیوم، یوم المرحمۀ!» یعنی امروز روز مرحمت و گذشت است.

*********************************************************

داخل مجلس شد.فقیر بود و سر و وضع و لباس درست و حسابی نداشت.جای خالی پیدا کرد و نشست.کسی که پیش او بود لباسش را کشید و خودش را جمع و جور کرد.

محمد گفت:"ترسیدی چیزی از ثروتت کم بشود؟"

مرد گفت:"نه."

محمد گفت:"ترسیدی چیزی ازفقر او به تو بچسبد؟"

مرد گفت:"نه."

محمد گفت :"پس چرا این کار را کردی؟"

مرد گفت:"اشتباه کردم.حاضرم نصف ثروتم را برای جبران اشتباهم به او بدهم."

مرد فقیر گفت:"نه.نمی گیرم.می ترسم بگیرم و روزی مثل او بشوم."

*********************************************************

نشسته بودند دور هم خرما می خوردند. هسته خرماهایش را یواشکی می گذاشت جلوی علی. بعد از مدتی گفت: «از همه شکمو تر کسی است که هسته خرمای بیشتری جلویش باشد.»

همه نگاه کردند. جلوی علی از همه بیشتر بود.

علی گفت: «ولی من فکر می کنم کسی است که خرماهایش را با هسته خورده.»  

نگاه کردند. جلوی محمد هسته خرمایی نبود. همه خندیدند.

*********************************************************

نشسته بود توی مسجد . یکدفعه کمی جا به جا شد و پای راستش را دراز کرد . و به آرامی پرسید : "این پا شبیه چیست " ؟
هر کس به مبالغه چیزی گفت . از ستون هستی تا عصای موسی پیش رفتند .
لبخندی زد و گفت: " شبیه این یکی است."

بعد آن یک پایش را دراز کرد.دگر خستگی پایش در رفته بود.
*********************************************************

علی و عباس زیر بغل های محمد را گرفته بود ند که وارد مسجد شد. رو به جمعیت کرد و گفت: «وقت رفتن من است کسی حقی بر گرد ن من دارد؟»

یک نفر گفت: «از جنگ طائف که بر می گشتیم، شما می خواستی شترت را شلاق بزنی که به شکم من خورد.»

محمد دستور داد بروند از خانه همان شلاق را بیاورند بعد پیراهنش را بالا زد و گفت: «قصاص کن.»

آن مرد سرش را روی سینه و شکم محمد گذاشت و بوسید. گفت :"می خواستم سینه تان را ببوسم."

*********************************************************

محمد تب کرده بود. خودش می‌گفت به زودی می‌رود. بعضی از صحابه آمده بودند عیادت.

گفت: «کاغذ و قلم بیاورید تا نامه‌ای بنویسم که گمراه نشوید.»

یکی گفت: «پیامبر تب کرده و هذیان می‌گوید، قرآن کافی است.»

و نگذاشت قلم و کاغذ بیاورند. می‌ترسید سند رسوایی بشود برای بعضی‌ها.

*********************************************************

حالش خیلی بد بود. گفت به برادرم بگویید بیاید. همه فهمیدند علی را می‌گوید. به علی گفت کمک کند تا بلند شود. علی سر محمد را گرفت و بلندش کرد تا بنشیند. محمد نشسته بود و سرش در آغوش علی بود که رفت.    

 

برگرفته از کتاب « آفتابِ آخرین» از مجموعه کتب 14 خورشید و یک آفتاب
سه زیارت ناحیه داریم. یکی زیارتی است که در آن اصحاب معرفی می‎شوند. دومی، گزارشی از ماجرای کربلاست، و سومی زیارت رجبیه که در آن نیز یاران و اصحاب امام معرفی شده‎اند...

  گپی با محمدرضا سنگری

    نویسنده شدم؛تا ازحسین(ع)بنویسم
سه زیارت ناحیه داریم. یکی زیارتی است که در آن اصحاب معرفی می‎شوند. دومی، گزارشی از ماجرای کربلاست، و سومی زیارت رجبیه که در آن نیز یاران و اصحاب امام معرفی شده‎اند...


محمدرضا سنگری در آبان 1333 در شوش دانیال متولد شده و فارغ‎التحصیل دکترای زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه تهران است. از کودکی به شعر رو آورده و از جوانی شغل معلمی را برای خود برگزیده است.مقتل شناسی او زبانزد اهل فن است و تاریخ نگاری او از اهلبیت نقل مجالس مادحین است....

 

نام؟

بسم الله الرحمن الرحیم. محمدرضا.

نام خانوادگی؟

سنگری.

شغل؟

تدریس در دانشگاه و سردبیری مجله رشد زبان و ادب فارسی.

تحصیلات؟

دکترای زبان و ادبیات فارسی.

شغل پدر؟

معلم.

کمترین نمره‎ای که در مدرسه گرفته‎اید؟

سه بار صفر گرفتم. بار‎ها به دانش‎آموزانم گفته‎ام که مفتخر به دریافت صفر شده‎ام و یاد گرفته‎ام چطور از صفر عبور کنم!

از چه درسی؟

ریاضی و زبان.

به یادماندنی‎ترین تشویق دوران تحصیل؟

انشایم نیمه‎تمام بود و نیمی از آن را از حافظه خواندم. منتظر تنبیه بودم، اما معلم برای تشویق خودنویسش را به من داد.

خاطره‎انگیزترین درس دوران تحصیل؟

درس انشا. در فرصت‎‎های دیگر نمی‎توانستم خودم را نشان بدهم.



اولین شعری که از شما منتشر شد؟

یک شعر در زمینه دفاع مقدس بود که در سال 1361 منتشر شد. یکی از دوستان شهیدم این شعر را از من گرفت و برای مجله سروش فرستاد، که آن‎موقع زنده‎یاد قیصر امین‎پور و آقای حسین اسرافیلی و دوستان دیگری آن‎جا بودند. یکی از ابیاتش این بود:

فیل فتنه اگر که زین سازند/ابر بارانی ابابیلیم.

با نوشتن درباره شعر راحت‎ترید یا سخن گفتن درباره شعر؟

هردو کار را می‎کنم، اما فکر می‎کنم در سخن گفتن راحت‎تر باشم. من بیش از 40 سال است که سخنرانی می‎کنم و تمرین سخن گفتنم بیشتر است.

کوتاه، درباره شوش دانیال؟

زادگاه من و خاطره پیامبر بزرگی که در هجرت و تبعید به سر برد. سرگردانی‎‎های من به دانیال نبی بسیار شبیه است.

میکروفن؟

پل ارتباط. ابزاری برای این‎که بگویی که هستی و چگونه می‎اندیشی و به مخاطب چگونه نگاه می‎کنی.

غزل؟

لنگرگاه شعر دیروز و امروز. شعر انقلاب با گذار از همه قالب‎‎ها و تجربه‎‎های فرمیک سرانجام به غزل رسید. این نشان می‎دهد غزل ظرفیت بی‎نهایتی است برای گفتن. و اتفاقا نامش چندان رسا نیست. نه فقط جلوه‎‎های عاشقانه و عارفانه، که همه قلمرو‎های زندگی در غزل چهره نشان داده‎اند. غزل فرمی است برای همه جلوه‎‎های حیاتی انسان.

شعر آیینی؟

این واژه منطبق بر فراخنای گستره معنایی‎اش نیست. آیین، تجلی بیرونی باور است. ما آیین‎‎های قومی و بومی داریم، آیین‎‎های ملی و فراملی داریم و آیین‎‎های دینی. الان از شعر آیینی فقط شعر دینی را تصور می‎کنیم، در حالی‎که گستره شعر آیینی بسیار فراخ‎تر و وسیع‎تر است.

درست‎ترین واژه برای بیان مفهومی که امروزه از عبارت «شعر آیینی» مراد می‎کنیم؟

شعر آیینیِ دینی. من شعر دینی را تقسیم می‎کنم به شعر نیایشی و شعر ستایشی. شعر نیایشی همان شعر مناجات و تحمیدیه است. سنت دیرینه ادبی ماست که کتاب‎‎ها را با نیایش آغاز می‎کرده‎اند. شعر ستایشی نیز شعر منقبت و فضیلت است که ستایش بزرگان دین است. یعنی آن حمد است و این مدح.

شعر مرثیه کجای این تقسیم‎بندی جای می‎گیرد؟

شعر مرثیه در حوزه شعر ستایشی است. شعر ستایشی را به سوگ‎سروده‎‎ها و سورسروده‎‎ها تقسیم کرده‎ام.

ذوالجناح؟

غروبِ غریبیِ حسین. آغاز اسارت.

حر؟

آیینه‎ای برای تماشای خود. برای هرکس سر آزادی از خویش دارد.

حرمله؟

نهایت شقاوت و قساوت.

زیارت ناحیه مقدسه؟

سه زیارت ناحیه داریم. یکی زیارتی است که در آن اصحاب معرفی می‎شوند. دومی، گزارشی از ماجرای کربلاست، و سومی زیارت رجبیه که در آن نیز یاران و اصحاب امام معرفی شده‎اند. اگر مقصود شما زیارت دومی است، فرصتی است برای مرور کربلا. روایت صادقانه و عاشقانه کربلا.



خرمشهر؟

من جزو آخرین نفراتی بودم که بعد از 34 روز مقاومت از خرمشهر خارج شدم. لحظات وداعم با او غم‎انگیزترین لحظه زندگی‎ام بود. و البته نماد پیروزی ایران.


سه شیء که همیشه همراه‎تان است؟

قلم، کاغذ، تسبیح.

با چند انگشت تایپ می‎کنید؟

با یک انگشت. به ندرت و با مشقت.

چند وقت یک‎بار اسم خودتان را در موتور‎های جست‎وجو سرچ می‎کنید؟

معمولا دو هفته یک‎بار.

اگر سه‎هزار میلیارد تومان پول داشته باشید با آن‎چه می‎کنید؟

خدا نکند! «إن الانسان لیطغی، أن رآه استغنی» پول مثل کود است. انباشته که شود درخت را می‎سوزاند.

اگر مجبور به داشتن این مبلغ باشید؟!

در اولین فرصت تقسیمش می‎کنم.

بین چه کسانی؟

آن را به فقیرترین بخش‎‎های کشورم، که بخش‎‎های فرهنگی است، تقدیم خواهم کرد.

رؤیای معهود؟

مولایم حسین.

کابوس مرسوم؟

فقدان همنفسی با آن بزرگان.

شخصیت مذهبی مورد علاقه؟

حسین. که بیشتر برایش قلم زده‎ام.

شخصیت تاریخی مورد علاقه؟

عباس‎میرزا. و رییس‎علی دلواری.

نان مورد علاقه؟

سنگک.

بوی مورد علاقه؟

گل. گل محمدی.

صدای طبیعی مورد علاقه؟

صدای آب.

ذکر مورد علاقه؟

ذکری که بیشتر می‎گویم صلوات است.

شیر، چای یا قهوه؟

شیر.


تأثیرگذارترین آدم در زندگی شما؟

اولین چهره‎ای که بر من تأثیرگذار بود، شهید سبحانی بود که پیشش شاگردی کرده‎ام. دکتر شریعتی و شهید مطهری چهره‎‎های اثرگذاری در زندگی من بوده‎اند.

اولین آشنایی‎تان با دکتر شریعتی؟

کتاب «فاطمه فاطمه است.» در اهواز خواندمش، اما وقتی رفتم که از نزدیک دکتر را ببینم، از ایران رفته بود.

بارزترین صفت فرهنگ ایرانی؟

نجابت. آریا یعنی نجیب.

با شعر می‎شود دنیا را عوض کرد؟

به شرطی که شعرش عوضی نباشد! بوده‎اند شعر‎هایی که جهان را عوض کرده‎‎اند. لااقل جهان یک انسان و جان او را عوض کرده‎اند.

مهم‎ترین کلید سرودن شعر مذهبی؟

مستعد بودن فضای درون شاعر و شناور شدن در فضایی که بزرگان دین بوده‎اند و همنفسی با آن‎ها. به‎عبارت دیگر این‎که با فاصله حرف نزنیم. به قول قیصر امین‎پور «شنیدن کی بود مانند بودن.» اول بچشیم، بعد بگوییم.

و این همنفسی چگونه حاصل می‎شود؟

مثلا اگر می‎خواهیم از علی بگوییم گاهی عبادت و نیایش شبانه داشته باشیم، شبی کیسه‎ای به دوش کشیده باشیم، گاهی اشک یتیمی را پاک کرده باشیم و کودکی را پشت خود سوار کرده باشیم و صدای گوسفند در آورده باشیم...

مهم‎ترین کلید نقد شعر؟

فهم دقیق شعر. به قول صاحب کشف‎المحجوب «شعر را بورزیم.» اگر شعر را ورزیده باشی، خوب می‎توانی نقد و تحلیلش کنی.


سخت‎ترین تجربه ترس؟

تجربه صحبت کردن و ناکامی‎‎های اولیه‎ای که در صحبت کردن داشتم و ترس پس از این شکست‎ها. من از کلاس پنجم ابتدایی صحبت کردن در جمع را شروع کردم.

بزرگ‎ترین عیبی که دارید؟

عیب زیاد دارم. یکی از بزرگ‎ترین عیب‎هایم این است که با فضا‎های رسانه‎ای کمتر ارتباط دارم.

عیبی که در شما نیست، اما معمولا به آن متهم‎تان می‎کنند؟

تصور می‎کنند به یک جناح خاص سیاسی‎ یا فکری وابسته‎ام؛ در حالی‎که من سعی کرده‎ام فراتر از این خطوط حرکت کنم و با همه سلوک و مدارا داشته‎ام.

مهم‎ترین کلمه عالم؟

الله.

غم‎انگیزترین گوشه تاریخ ایران؟

آن دو معاهده تلخ. ترکمانچای و گلستان.

باشکوه‎ترین گوشه تاریخ ایران؟

دفاع مقدس.

برخوردتان با آدم متملق؟

سکوت طولانی.

با آدم حراف؟

سکوت و گاهی کلمه‎ای کوتاه، که دریابد کوتاه‎تر هم می‎توان حرف زد.

با آدم لاف‎زن؟

سعی می‎کنم دیگر نبینمش!

با آدمی که در برخورد اول، شما را تو خطاب می‎کند؟

تازه گاهی وقت‎‎ها «تو»‎ها از «شما»‎ها خیلی محترمانه‎تر است!

نظرتان درباره قیصر امین‎پور؟

صمیمی‎ترین چهره شعر انقلاب.

علی معلم؟

دشوارگوی عمیق‎اندیش.

سیدحسن حسینی؟

روح شورشـی آرام. بــزرگ‎تریــن چهره شعرشناس و منتقد ادبی انقلاب.


حبیب‎الله چایچیان؟

شاعر صمیمی شعر مذهبی. با نشیب و فراز‎های فراوان در شعر.

محمدعلی مردانی؟

شاعری شیفته رشد و تشویق نسل جوان.

علیرضا قزوه؟

سرشار از شعر. اگر بکوشد کرانه‎‎های خود را حفظ کند.

رضا امیرخانی؟

استعداد شگرف حوزه قصه‎نویسی.

سیدمهدی شجاعی؟

داستان‎نویس آیینی. چهره بزرگ و موفقی خواهد بود، اگر روح دمیده سینما در نثر خودش را حفظ کند و به هر قلمرویی هم سر نکشد.

بهترین فیلم بعد از انقلاب؟

آژانس شیشه‎ای ابراهیم حاتمی‎کیا.

بهترین رمان؟

من اوی رضا امیرخانی.

نظرتان درباره مرگ؟

بار‎ها در سال‎‎های جنگ مرگ را تجربه کرده‎ام. و البته هرکه نماز می‎خواند، مرگ را تمرین می‎کند. نماز دیدار با خداست. نباید اتفاق عجیبی باشد. و به تعبیر امام حسین مرگ غیر از یک پل چیزی نیست.

بزرگ‎ترین آرزویی که به آن رسیدید؟

این‎که نویسنده شوم و از عاشورا با زبان دیگری بگویم.

با ارزش‎ترین چیزی که از دست داده‎اید؟

فرصت‎ها. امام حسین فرمود‎: ای انسان، تو جز مجموعه‎ای از روز‎ها نیستی. هر روز که بگذرد پاره‎ای از وجود تو رفته است. این بزرگ‎ترین حسرت آدمی است.

اگر بدانید 24 ساعت بیشتر زنده نیستید چه می‎کنید؟

بار‎ها این سؤال را از خودم پرسیده‎ام. سعی می‎کنم غبار دل‎‎های آن‎هایی را که گوشه قلب‎شان غباری از من نشسته  است به هر مقدار که ممکن باشد پاک کنم.

اگر مجبور باشید در کشوری به‎جز ایران زندگی کنید، کجا را انتخاب می‎کنید؟

عراق- کربلا یا نجف- و انتخاب بعدی‎ام هند است.

زیباترین نقطه ایران؟

شهرم دزفول.

بهترین خیابان تهران؟

همه خیابان‎‎هایی که مستقیم به خارج از تهران می‎روند!

محمدرضا سنگری، در یک عبارت؟

کسی که سعی می‎کند خودش باشد و با او باشد.

حرف آخر؟

فعل در عرفان این‎گونه صرف می‎شود: من نیستم، تو نیستی، او هست. و این آخرین حرف است
سابقه وقف در خراسان جنوبی به 900 سال پیش و به عبارتی به 9 قرن قبل می رسد و  8 هزار و900موقوفه وبیش از 20 هزار رقبه حاصل نیت های خیری است که مردم  خراسان جنوبی دراین سال ها از خود به یادگار گذاشته اند.
 سنت حسنه وقف در استان نه چندان برخوردار و پر جمعیت خراسان جنوبی در ارزیابی مسئولان این حوزه روند مناسبی دارد اما با توجه به گستردگی دامنه کار در حوزه وقف و تنوع در نیازهای جامعه تاکید بر هدایت واقفان به سمت مشکلات روز جامعه و گشودن مشکلی از مردم است .
 وقف حسنه ماندگاری است که به نظر کارشناس امورمذهبی، پشتوانه اقتصادی خوبی برای همه فعالیت های اجتماعی نیزمحسوب می شود.
معاون فرهنگی اوقاف و امور خیریه خراسان جنوبی در این زمینه به ارائه مشاوره به واقفان اشاره می کند و می گوید:در اوقاف وامور خیریه همه شهرستان ها اتاقی به ارائه مشاوره برای وقف های جدید اختصاص یافته است که واقفان را براساس نیت هایشان به سمت کارهای جدید، هدایت می کنند که البته این کار اجباری و تحمیلی نیست و مناسب با نیاز های روزجامعه است.
در این زمینه کارهای خوبی هم در استان انجام وحتی باعث تغییر نیت واقف و هدایت به مشکلات روزمره شده است.
حجت الاسلام«مومنی» دارو ودرمان، اسکان زوج های جوان، مباحث قرآنی و حتی وقف برای رحلت امام خمینی و... را از وقف های جدیدی نام می برد که در زمینه های مختلف است و با توجه به مشاوره های انجام شده وقف های خوبی هستند.
پیشنهادهای جدید
بنا بر آمار وی امسال 50 وقف دراستان در مسائل جدید ایجاد و در سامانه ثبت شده که باز هم بیشترین درصد آن مانند گذشته ، وقف بر عزاداری  امام حسین (ع) است البته وقف های جدیدی هم با نیت های روز وجود دارد که مباحث علمی، ازدواج، کمک به نخبگان علمی ودانش آموزان (نخبه ای که امکان  ادامه تحصیل ندارند) ، تامین جهیزیه، کمک به معیشت و اشتغال جزو ضرورت های جامعه و پیشنهادهای اوقاف وامور خیریه است .
وی تاکید می کند : موقوفات بهتر است که به اطعام ختم نشود بلکه در زمینه هایی باشد که گرهی از مشکلات مردم و جامعه باز و دغدغه ای برطرف کند همان طور که سال 1302 بین 20 تا 30 خیر، بزرگترین مشکل منطقه را نبود آب احساس کردند و بر همین اساس موقوفه بنگاه آبلوله ایجاد شد امروز هم وقف باید در جهت نیازهای جامعه باشد .
وی به این منظور وقف های گروهی، خانوادگی و همکاران را توصیه می کند و توضیح می دهد: برای مثال فرهنگیان، نظامیان و... یا هر گروه دیگری از مردم می توانند برای حل مشکل صنف خود یا جامعه به صورت دسته جمعی اقدام کنند تا نیازی از مردم و یا همان گروه هم برطرف شود و چون امروز نیازهای جامعه متنوع است باید بررسی و اولویت سنجی شود.
فلسفه وقف
او فلسفه وقف جدید را گره گشایی از مشکل ویا پاسخگویی به نیازهای جامعه می داند و می گوید: نیازها در هر زمانی مختلف است بنابراین به همه واقفان جدید توصیه می شود در محله ، روستا یا شهر خود، دغدغه روز را شناسایی و براساس همین اولویت ها اقدام به وقف کنند و از موازی کاری بپرهیزند .
مباحث قرآنی، اعیاد اهل بیت، تامین جهیزیه وازدواج جوانان و... از ضرورت های روز است که البته براساس نیت ، به واقفان پیشنهاد می شود.
این اولویت ها به گفته حجت الاسلام «مومنی» بیشتر براساس فرموده های مقام معظم رهبری ونظرات کارشناسان، بزرگان ومردم تعیین  و در مورد آنها اطلاع رسانی و مشاوره می شود .
برای رسیدن به این هدف،  اوقاف وامور خیریه در طول سال اقدامات مختلفی انجام می دهد که وی ایستگاه های «همه واقف باشیم»، مشاوره به واقفان جدید، نشست های صنفی و... را درامامزادگان یا محل های تجمع از آن جمله عنوان می کند که به اقشار تاثیر گذار جامعه ارائه می شود و برای مثال هم وقف مشارکتی، گروهی یا ثلث اموال  را نام می برد .
رتبه های خوب
معاون اداره کل اوقاف و امور خیریه روند وقف در استان تا سال گذشته را خوب ارزیابی می کند و توضیح می دهد: تا سال قبل خراسان جنوبی نسبت به جمعیت آن، جزو رتبه های اول در وقف بود و برای امسال 180 وقف جدید برنامه ریزی شده که درصورت تحقق، برای چهارمین سال متوالی، استان در رتبه های برتر خواهد بود.
برای این کار برنامه ریزی شده تا تبلیغات و نشست های صنفی برای یک موضوع خاص و گروهی که دغدغه آن را دارند برگزار شود برای مثال وقتی در موضوع هایی مانند نماز یا قرآن  نیاز به وقف باشد با گروه هایی که دراین زمینه دغدغه دارند گفتگو و اهمیت مسئله بیان می شود تا این موضوع محقق شود. دردهگردشی و روستا گردشی ها هم این مسائل و همچنین درباره عمل درست به نیت واقف گفتگو می شود و مردم وقتی برنامه ریزی هدفمند و اجرای با نهایت امانت را  ببینند به طور قطع  بر ایجاد وقف های جدید تاثیر گذار است.
بنا بر آمار وی امسال 50 ، پارسال 130 و سال 93 هم 92 وقف در استان ایجاد شده و خوشبختانه هر سال بر این تعداد افزوده می شود از طرفی ، اوقاف و امور خیریه هم سهم و برنامه مورد نظر خود را افزایش می دهد تا به آمار و فرهنگ واقعی برسد و برای امسال هم 180 وقف جدید پیش بینی شده است.
خراسان جنوبی 8 هزارو 900 موقوفه و بیش از 20 هزار رقبه دارد که هر روز برآمار آنها افزوده می شود درحال حاضر بیشتر واقفان در استان در قید حیات نیستند واز سال ها قبل بر اساس نیت آنها اقدام می شود.
وقف بر اساس میزان توان
وی در مورد دغدغه داشتن درآمد بالا برای وقف هم توضیح می دهد: انسان هر چیزی را می تواند وقف کند حتی اگر یک کتاب، فرش ،آب سرد کن و... باشد فرد به اندازه توانایی اش می تواند وقف کند اما چنانچه برای کار بزرگ بضاعتی ندارد وقف به صورت گروهی، خانوادگی یا مشارکتی توصیه می شود با این کار جمعی می توانند گرهی ازمشکلات یک محله یا قشر ویا حتی خودشان را باز کنند.
وقف پشتوانه اقتصادی
وی در مورد ضرورت های وقف می گوید: این کار خیر فقط مختص اسلام نیست و در دین یهود ومسیحیت نیز وقف وجود دارد .بزرگترین دانشگاه های دنیا از طریق موقوفات اداره می شود آنها برای مراکز بزرگ خود وقف و پشتوانه اقتصادی ایجاد کرده اند .
ما هم برای تمام مباحث اجتماعی ، اخلاقی و ... پشتوانه اقتصادی نیاز داریم که مهم ترین آنها ایجاد وقف است زیرا هر چیزدیگری که پشتیبان اقتصادی قراردهیم روزی تمام می شود اما وقف از بین رفتنی نیست و ضرورت ایجاب می کند برای مباحث ودغدغه های خود وقف ایجاد کنیم.
وی  تاکید می کند: چنانچه مساجد، حوزه های علمیه، برنامه های فرهنگی ، اجتماعی و... پشتوانه اقتصادی داشتند بهتر از این به نتیجه می رسیدند و این ضرورت ها ایجاد وقف درجامعه را جدی می کند. وی با این گفته تایید می کند که هنوز به جایگاه مطلوبی در وقف نرسیده ایم وآن طور که باید با وقف آشنایی وجود ندارد درحالی که گستره این سنت حسنه بسیار وسیع است و خیلی کارها می توان در قالب آن انجام داد.  واقفان هم به گفته وی قشر خاصی نیستند بلکه سعی می شود نشست های صنفی  با همه قشرهای پزشک، مهندس، دهیاران و...برگزار شود تا هر فردی در حوزه خودش قدمی در جهت وقف بردارد.
وب‌سایت ترجمان : ما دقیقاً می‌دونیم که هر دلار چه ارزشی داره: هر دلار یعنی تعداد دفعاتی که باید یه‌‌وری از پنجرۀ باجۀ فروش رو به بیرون خم بشی و دوباره برگردی تو، هر یه دلار یعنی تعداد پله‌هایی که می‌تونی جارو بکشی، هر یه دلار یعنی تعداد جعبه‌هایی که می‌تونی پر کنی.
برنده‌شدن غیرممکنه مگه اینکه خیلی خوش‌شانس باشی. برای اینکه بتونی اوضاع زندگیت رو ردیف کنی باید یه موقعیت خوب برات جور بشه و باید بتونی واسه یه مدت طولانی توی اون موقعیت بمونی تا بتونی روی پای خودت وایستی.
 یه بار یه ماشینِ سالم رو به‌خاطر چندصد دلار از دست دادم. ماشین رو بکسل کرده بودن و وقتی به شرکت زنگ زدم، گفتن باید بابت اجرت بکسل‌کردنش چندصد دلاری بدم. من همچین پولی نداشتم و به‌خاطر همین بهشون گفتم وقتی که حقوق بعدیم رو بدن، دوباره بهشون زنگ می‌زنم.

اون وقتا این ماجرا برام یه بدبیاری اساسی بود. فصل بارندگی بود و مجبور می‌شدم تا سر کارم پیاده برم. روزی شش مایل به قدم‌شمار خیالیم اضافه شده بود. اینکه ماشینم بکسل شد واقعاً گردنِ خودم بود و به‌خاطر همین، هر روز بیشتر از یه ربع به خودم لعنت می‌فرستادم. آخرش تونستم تا روز پرداخت حقوق دووم بیارم. وقتی رفتم ماشین رو پس بگیرم، بهم گفتن این‌ دفعه بیشتر از چندهزار دلار بدهکارم، چیزی نزدیک به سه برابر حقوقم؛ کرایۀ پارکینگ روزی چندصد دلار بود.

بهشون توضیح دادم که نه همچین پولی دارم و نه می‌تونم جورش کنم. بهم گفتن چند ماه فرصت دارم تا پول رو جور کنم و این شامل کرایۀ پارکینگ تا موعدی که پول رو جور کنم هم می‌شه و اگه نتونم پول رو جور کنم ماشین رو بی‌دردسر می‌فروشن. البته اگه می‌تونستن پول رو زنده کنن، مابه‌التفاوت کرایۀ پارکینگ و پول ماشین رو بهم می‌دادن.

من اون وقت‌ها دو تا شغل داشتم. هر دو تا شغلم پاره‌وقت بودن. هیچ‌کدوم روزی چندصد دلار حقوق نمی‌دادن؛ راستش خیلی کمتر از این‌ها می‌دادن.

آخر، کار به جایی رسید که هر دو شغلم رو از دست دادم. شوهرم هم شغلش رو از دست داد. نمی‌تونستیم با سرعت مناسب از نقطۀ الف به ب برسیم و بارها دیر رسیدیم سرکار، اون هم درحالی‌که یا مثل موشِ آب‌کشیده خیس بودیم یا مثل سگْ عرق می‌ریختیم. عاقبتِ اینکه شغل‌هامون رو از دست‌دادیم این شد که آپارتمانی که اجاره کرده بودیم هم از دست رفت.

شگفت‌انگیزه که چیزهایی که برای من بحران‌های مسلمی‌ محسوب می‌شن برای آدم‌های پول‌دار فقط مزاحمت‌های ساده‌‌ای‌ به حساب می‌آن. هر چیزی می‌تونه باعث بشه آپارتمانت رو از دست بدی؛ چون هر بار که سروکلۀ یه مشکل غیرمنتظره‌ پیدا می‌شه، که همیشه پیدا می‌شه، ماشینِ روب گلدبرگ۱ از کار می‌افته.

یه بار من یه آپارتمانو به این خاطر از دست دادم که همخونه‌م سرمای وحشتناکی خورده بود و ما شک داشتیم که نکنه چیز بدتری باشه، چون انگار سرماخوردگیش تا ابد ادامه داشت. همخونه‌م نتونست بره سرکار و من نتونستم اجارۀ اون رو هم بدم. یه بار دیگه به این خاطر بود که ماشینم خراب شد و نتونستم برم سرکار. یه بار به‌خاطر این بود که یه هفته مرخصی بدون حقوق گرفتم چون می‌خواستن حقوق‌ها را برای باقی ماه کم کنن. یه بار یخچالم خراب شد و چون نتونستم صاحب‌خونه رو متقاعد کنم که تعمیرش کنه، مجبور شدم آپارتمان رو ول کنم.

بعضی وقت‌ها می‌شد که توی آپارتمان‌هایی که قرار بود پول آب و برق و گاز رو صاحب‌خونه بده، پول گاز یه هفته پرداخت نمی‌شد. نتیجهْ دوش‌گرفتن با آبِ یخ و کارنکردنِ اجاق‌گاز بود. به‌خاطر همین چیزاست که ما این‌قدر جابه‌جا می‌شیم، مسائلی مثل اینا اتفاق می‌افتن.

مردم فقیرها رو آدم‌هایی فرض می‌کنن که اساساً نمی‌تونن زندگی‌هاشون رو اداره کنن. دلیل این طرز فکر اینه که زندگی‌های ما خیلی بی‌ثبات به نظر می‌رسه. قضیه همینه: همه فکر می‌کنن ما فقیریم چون بی‌ثباتیم نه که بی‌ثباتیم چون فقیریم. خب بیاید فقط راجع‌به این حرف بزنیم که چقدر سخته که نخواید بذارید زندگی‌تون از مهار خارج بشه، او‌ن‌هم وقتی که هیچ‌رقمه یه بالش پر از پول ندارید. بذارید راجع‌به اینم حرف بزنیم که توصیه‌های مالی فقط به درد آدمایی می‌خورن که در عمل از قبل پول‌ دارن.

یه بار من کتابی خوندم که برای آدم‌های فقیر نوشته شده بود، نویسنده آدمی از طبقۀ متوسط بود و کتاب یه سری توصیه‌های روزمره بود راجع‌به پس‌انداز هر پنی و چیزایی مثل اون. این توصیه‌ها همه خیالی‌ان: عمده خرید کن، وقتی حراج هست زیاد بخر، تمام چیزایی رو که می‌تونی با دست بشور، مطمئن شو که حواست به رسیدگی به فیلتر ماشین و فیلتر تهویۀ هوای خونه هست.

البته تعداد خیلی کمی از این توصیه‌ها رو در واقعیت هم می‌شه عملی کرد. خرید عمده به‌طورکلی ارزون‌تره؛ اما شما باید پول هنگفتی داشته باشید تا بتونید اون رو صرف چیزهایی کنید که فعلاً واقعاً نیازی بهشون ندارید. شست‌وشو با دست پول آب و برق رو کم می‌کنه؛ اما هیچ‌کس واقعاً وقت نداره که چیزی رو با دست بشوره. اگه من پول این رو داشتم که وسایل رو قبل از اینکه خراب بشن عوض کنم، مخارج رسیدگی به ماشین واقعاً برام مسئلۀ مهمی نبود.
واقعاً نمی‌شه فیلترهای ارزون‌قیمت رو تمیز کرد و باز هم همون قضیه مطرح می‌شه که هر چقدر پول بدی آش می‌خوری. خریدن یه تستر خوب در درازمدت خیلی عاقلانه‌تره؛ اما اگه یه تستر عالی الان سی دلار باشه و آشغال‌ترین تستر ده دلار، دیگه برای من مهم نیست که چند بار باید عوضش کنم. ده دلاری رو انتخاب می‌کنم؛ چون بیست دلار اضافی رو ندارم.

واقعیت اینه که پس‌اندازکردنِ پول خودش پول می‌خواد.

وقتی که هیچ پولی در بساط نداری، غیرممکنه بتونی با پول خوب تا کنی. همین و بس. اگه من پنج دلاری رو که هر هفته اضافی میاد پس‌انداز کنم، در بهترین سناریوی ممکن می‌تونم سالی ۲۶۰ دلار پس‌انداز کنم. برای اون دسته از شما که به ماجرا فصلی نگاه می‌کنید: فصلی ۶۵ دلار میشه پس‌انداز کرد.

اگه خودتون رو از ساده‌ترین تفریحات هم محروم کنید شانس این رو دارید که پولی جمع کنید؛ اما شک نکنید که نمی‌تونید این پول رو واقعاً پس‌انداز کنید. آخرش لااقل یه روز مریض می‌شید و نمی‌تونید سرکار برید و مجبور می‌شید به‌خاطر اجاره به پس‌اندازتون ناخونک بزنید یا اجاق‌گاز خراب می‌شه و باید بدید تعمیرش کنن یا شلوار کارِتون جوری سوراخ می‌شه که دیگه نمی‌شه وصله‌اش کرد. بلخره یه چیزی در طول سه ماه رخ می‌ده، بهتون قول می‌دم.

هر وقت که چند دلار اضافی واسه خرج‌کردن دارم نمی‌تونم حتی به ماه آینده فکر هم کنم. اوضاعِ روز‌به‌روزم همیشه اون‌قدر بی‌ریخته که بهم اجازۀ همچین افکار لوکسی رو نمی‌ده. من بچه‌هایی دارم که کیفیت زندگی‌ توی همین زمانِ حال براشون مهمه نه ده سال دیگه.

واقعیت اینه که ما ارزش پول رو می‌دونیم. ساعت‌ها کار می‌کنیم. اگه ساعتی ده‌ دلار گیرمون بیاد، بدون کسر مالیات، هر پنج دقیقه ۸۳ سنت کار می‌کنیم. ما دقیقاً می‌دونیم که هر دلار چه ارزشی داره: هر دلار یعنی تعداد دفعاتی که باید یه‌‌وری از پنجرۀ باجۀ فروش رو به بیرون خم بشی و دوباره برگردی تو، هر یه دلار یعنی تعداد پله‌هایی که می‌تونی جارو بکشی، هر یه دلار یعنی تعداد جعبه‌هایی که می‌تونی پر کنی.

برنده‌شدن غیرممکنه مگه اینکه خیلی خوش‌شانس باشی. برای اینکه بتونی اوضاع زندگیت رو ردیف کنی باید یه موقعیت خوب برات جور بشه و باید بتونی واسه یه مدت طولانی توی اون موقعیت بمونی تا بتونی روی پای خودت وایستی. خود من وقتایی که شغل خوبی داشتم، خب، وضعم خوب بوده و دیگه سختی‌ها عین خیالم نبودن و اون‌قدر خوب بهم حقوق می‌دادن که بتونم آپارتمانی اجاره کنم که استانداردهای ابتدایی رو داشته باشه. سال‌هایی که شغل ثابت نداشتم هم وضعم بد بوده.

معضل اینه که شانسِ من خیلی دووم نمی‌آره. انگار تا شانس بهم رو می‌کنه یه چیزی اتفاق می‌افته که منو عقب نگه‌داره. بازم من به‌قدر کافی خوش‌شانس بودم و همچین چیزی به‌ندرت پیش میاد. دوره‌های کوتاهی بودن که آه در بساط نداشتم، ولی دوره‌های درازمدتی هم بودن که تونستم گلیمم رو از آب بیرون بکشم؛ اما حالا یه دورۀ درازمدت رو شروع کردم که اون‌قدر طولانی شده که کم‌کم دارم باور می‌کنم که یه امکانِ واقعیه؛ اما واقعیت اینه که ‌همه‌ چیز به یه اتفاق و یه دوره بی‌کارنبودن بسته است.
۲۷ تیر ۹۶ ، ۲۲:۱۵ آپارات؛ ویدئوهای حقانیت اسلام... رحمان موحد
http://www.aparat.com/rahman_movahed
این طرف استکان یونانی
آن طرف قاشق لهستانی
گاز و یخچال بهترینش چیست؟
آلمانی و انگلستانی
برده از رو تمام قزوین را
سنگ پاهای ازبکستانی
 معنوی کرده حالت ما را
مهر و تسبیح ارمنستانی
 در خود چین هم احتمالاً نیست
جنس چینی به این فراوانی
هرچه دستت رسید وارد کن
شده از کشور موریتانی
فکر چیزی نباش غیر از سود
سود دارد کلاه سودانی
در همین حال و روز وانفسا
می‌نویسم چنان که می‌دانی
 
می‌رود رو به سمت ویرانی
روزگار جوان ایرانی
 
هر که تولید می‌شود هنرش
آن‌چنان می‌زنند توی سرش
که بریزد تمام کرک و پرش
و درآید ز شش جهت پدرش
چوب قاچاق از قضا و قفا
می‌خورد چون چماق بر کمرش
بعد هم هرچه دست و پا بزند
درنیاید حقوق کارگرش
عاقبت خسته می‌شود روزی
از همین کار مفت بی‌ثمرش
می‌زند توی کار دلالی
تا که محسوس‌تر شود اثرش
بعد سی سال شخص صنعت‌گر
دم ندارد هنوز کره‌خرش
 
می‌رود رو به سمت ویرانی
روزگار جوان ایرانی
 
این جوان زور قابلی بزند
یا به دریا اگر دلی بزند
یا برای گرفتن یک وام
رو به هر کور و کاملی بزند
می‌تواند نهایتاً در شهر
یک دکان فلافلی بزند
یا اگر بیشتر هنر بکند
یک فلان شاپ فسقلی بزند
یا که دائم پی مسافرها
برود دور باطلی بزند
وای اگر جنس خارجی رویِ
دست تولید داخلی بزند
 
می‌رود رو به سمت ویرانی
روزگار جوان ایرانی
*********************************

در جهان جز تو تکیه‌گاهی نیست
دل اسیر شب است و ماهی نیست
تا خراسان زیاد راهی نیست
چشم بر روی هم که بگذاری
 
دو
بحث استادمان بصیرت بود
در کلاسی صمیمی و آرام
بغض‌هایش همیشه حُسن شروع
اشک‌هایش همیشه حسن ختام
 
هفته پیش آمد اما دیر
سینه‌ای صاف کرد و گفت: سلام
بحث امروز زودباوری است
که زده ضربه بر تن اسلام
 
حیدری ایستاد اجازه گرفت
گفت: لطفاً مثال هم بزنید
- مثلا ماجرای جنگ احد...
فکر کردند جنگ گشته تمام
 
دشمن از سوی دیگر آمد و... خب
خودتان قصه را که می‌دانید
عده‌ای جا زدند و برگشتند
و علی ماند و زخم‌های مدام
 
جنگ صفین یک مثال عیان
مکر بر نیزه کردن قرآن
یک قدم مانده بود تا پایان
که به مالک رسید این پیغام:
 
برسان خویش را علی تنهاست
دست فتنه به کار افتاده
باز لشکر سوار جهل شده
شورش افتاده در پیاده نظام
 
حکمیت مثال بعدی ماست
قصه غفلت ابوموسی
نقل انگشترش که معروف است
مرد منفور در خواص و عوام
 
آه سردی کشید و گفت: هنوز
عده‌ای در صف نبرد دمشق
مست جان‌بازی‌اند و یک عده
مست مال و منال و نام و مقام
 
خواست از جام زهر دم بزند
سرفه شیمیایی‌اش گل کرد
مصرع بعد سرفه بود فقط
مصرع بعد سرفه بود پیام
 
شهریاری بلند شد، پرسید:
جای این زودباوری آیا –
می‌شود گفت جهل و خوش‌بینی؟
یا خیانت به خط فکر امام؟
 
خنده‌ای تلخ بر لب استاد
مهر تأیید زد به گفته او
گفت: امروز هم... که زوزه زنگ
درسمان را گذاشت  نافرجام

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی